• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نامه ای به بهشت

26 بهمن 1391 توسط شمیم معرفت

“بسمه تعالی”

پدر مجتبی سلام

امیدوارم حالت خوب باشد. حال من خوب است خوب خوب.

پدر جان از خیلی وقت پیش، می خواستم برایت نامه ای بنویسم، نامه که نه، می خواستم بهانه ای داشته باشم، برای حرف زدن با تو و تکرا رخاطرات گذشته مان تا این که چند شب پیش در برنامه ی “شمیم رحمت” تلویزیون، آقایی نامه ی بچه ها به خدا را می خواند و بعد از آن بهانه ی من برای حرف زدن با تو قوت گرفت.

یادش بخیر! آن روزها که مهد کودک بودم و موقع ظهر به دنبالم می آمدی. همیشه خبر آمدنت را خانم مربی ام به من می رساند: سید زهرا علمدار بیا بابات آمده دنبالت.

… و تو در کنار راه پله مهد کودک می نشستی و لحظه ای بعد من در آغوشت بودم. اول مقنعه ی سفیدم را به تو می دادم و با حوصله ای به یاد ماندنی آن را بر سرم می گذاشتی و بعد بند کفش هایم را می بستی و درآخر، دست در دستان هم به سوی خانه می آمدیم و با مامان سر سفره ی ناهار می نشستیم و چه بامزه بود.

البته بعضی روزها با دوستانت به دنبالم می آمدی، همان ها که الان کمتر به ما سر می زنند و شاید تا چند وقت دیگر چهره ی آن ها از یادم برود، خوب دیگر روزگار است و مشکلات، و ما نیز کم کم داریم به این وضع عادت می کنیم.

راستی بابا چقدر خوب است نامه نوشتن برایت و بعد از آن با صدای بلند روبه روی عکس تو ایستادن و خواندن، انگار آدم سبک می شود.

مادر می گوید: ” بابا خیلی مهربان بود. اما خدا از او مهربان تر است". و من می خواهم بعد از این نامه ای باری خدا بنویسم و به او بگویم می خواهم تا آخرآخر با او دوست باشم و اصلا باهاش قهر نکنم. اگر موفق شوم به همه ی بچه ها خواهم گفت که با خدا دوست باشند و فقظ با او درد دل کنند.

مادر بزرگ می گوید: ” هر چه می خواهی از خدا بخواه!” و من از خدا می خواهم که پدر مردم ایران حضرت آیت الله خامنه ای را تا انقلاب مهدی عجل الله محافظت فرماید و دستان پرمهر پدرانه اش همیشه بر سر ما فرزندان شهدا مستدام باشد. ان شاء الله.                                                خدا نگهدارت- دخترت سیده زهرا

                                                   برسد به دست پدر شهیدم، شهید سید مجتبی علمدار

 

 1 نظر

بچه ها این جا مدینه است...

21 بهمن 1391 توسط شمیم معرفت

    همه ی کسانی که با آقا سید (شهید سید مجتبی علمدار) قبل و بعد از تشرف ایشان به مکه و مدینه معاشرت داشتند، نیک می دانند که پس از تشرف به حج، تحول روحی عظیمی در آقا سید ایجاد شده بود که هیچ کس نمی دانست و گمان نمی کنم الان هم کسی باشد که بداند چرا؟!

    نمی دانم آقا سید در مکه و مدینه چه حقایقی دیدند و چه کردند که اینگونه قبول درگاه شدند و از همان دم هم، شعر سفر سرودند.

   یکی از دوستان نقل می کرد که سید در عرفات سجده های طولانی داشت. وقتی سر از سجده برمی داشت، می دیدم که خاک های اطراف سجده گاه با اشک های چشمش خیس شده است.

   آن هایی که با سید حشر و نشر داشتند، از یاد نمی برند که بعد از بازگشت ایشان از حج، تکیه کلامشان مدینه بود. همواره از مدینه می گفت و می خواند. در همان شب اول بستری شدن، آقا سید گاه گاهی به خواب می رفت، البته بسیار کوتاه، ولی هر بار که می خوابید خودش را در مدینه می دید؛ نمی دانم به سید در مدینه چه حقایقی را نشان دادند که او را بی تاب کرده بود. بارها از ایشان می شنیدم که حرف مدینه را می زدند. مثلا یک بار به خواب رفته بودند، شنیدم که می گفت: ” بچه ها این جا مدینه است".            راوی: دکتر محمد یوسف پور

 1 نظر

السلام ای ......

19 بهمن 1391 توسط شمیم معرفت

السلام ای خاکریز جبهه ها / نام سبز تو عزیز جبهه ها / السلام ای آتش خمپاره ها / السلام ای جسم پاره پاره ها                                                

السلام ای عشق بازان صبور / السلام ای خاک گرم بدر و هور / روی خاک لاله ها پرپر شدند / بچه های کاروان بی سرشدن

نام تو پرشور از نام شهید / سبز شد گام تو با گام شهید / آه این جا خاک تو از یاد رفت / لحظه های پاک تو از یاد رفت  

ما که غرق زندگانی بوده ایم / دور از بحر معانی بوده ایم / ما فقط بر سینه و سر می زنیم / کاش روزی تا خدا پر می زدیم 

ما کجا آن خاک نورانی کجا / ما کجا آن دشت روحانی کجا / ما کجا و خیمه ی صحرا کجا / ما کجا و گریه شب ها کجا  

می شود تا آیمان ها پر کشید / می شودآیا شهادت را خرید؟ / می شود باهر شقایق راز گفت / بال وپر وا کرد و ازپرواز گفت

می شود آیا دوباره مست شد / بار دیگر بی سر و بی دست شد / کاش می شد داغ ها را یاد کرد / نام سرخ لاله را فریاد کرد

ای خدا این خفته را بیدار کن/ لحظه ای از عشق برخوردار کن / عشق بیدار است پس بیدار شو / با شهیدان خدایی یار شو

آن چه می بینید هرگز عشق نیست / حال می گویم برایت عشق چیست / عش یعنی “حاج همت” ، “باکری” / عشق یعنی “رستگار” و “باقری

عشق یعنی “قاسم دهقان” ما / عشق یعنی “مصطفی چمران” ما / عشق یعنی پر زدن با “بردبار” / “مصطفی گلگون” ما شد روی دار

عشق یعنی چون “علمدار” شهید / عشق یعنی مثل “عمار” شهید / عشق یعنی مثل “خوش سیرت” شدن / رهسپار وادی غربت شدن

عشق یعنی مثل “طوقانی” شدن / موج ناآرام و طوفانی شدن

                                                                                                               

 2 نظر

تمثال مبارک شهید سید مجتبی علمدار

12 بهمن 1391 توسط شمیم معرفت

 نظر دهید »

خادم الشهدا

12 بهمن 1391 توسط شمیم معرفت

پروانه امشب پر مزن گرد دیار یار من/ شاید صدای شهپرت از خواب بیدارش کند.

از اول ازدواج سعی می کردیم که اکثر کارهای خانه را به صورت اشتراکی انجام دهیم. در بیشتر نمازها مخصوصا نماز صبح به ایشان اقتدا می کردم. بعد از نماز صبح هم معمولا دعاهای مخصوص را می خواندیم. وقتی درسم در دانشگاه تمام شد، فرصت های شغلی گوناگونی داشتم، اما سیدد خیلی راضی نبود.

یک روز وقتی به خانه آمد، گفتم: آقا مجتبی در اداره ی بنیاد شهید کار پیدا کردم. دیدم در یک سکوت عجیبی فرو رفت. گفتم: قبول می کنید یا نه؟ بعد حاجی گفت: ” اسم جایی را آوردی که زبانم قاصر است و چیزی نمی توانم بگویم. اشکالی ندارد چون خدمت در بنیاد شهید یکی از برترین کارهاست. حداقل شاید یتوانی برای فرزندان و خانواده ی شهدا اندکی خدمت کند و در این راه قدمی برداری".

راوی: خانم سید فاطمه موسوی همسر شهید سید مجتبی علمدار

 

 نظر دهید »

علمدار عشق (شهید سید مجتبی علمدار)

22 دی 1391 توسط شمیم معرفت

گزیده ی اعترافات و قوانین شهید سید مجتبی علمدار:

1.بارالها، اعتراف می کنم از این که قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم.

_ حداقل روزی ده آیه قرآن باید بخوانم.

_ اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم، روز بعد باید حتما یک جزء کامل را بخوانم. (تاریخ اجرا 69/5/4)

2.پروردگارا، اعتراف می کنم از این که نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود در نتیجه دچار شک در نماز شدم.

_ حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.

_ اگر روزی به هر دلیلی نتونستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم. (تاریخ اجرا 69/5/11)

3.خدایا، اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم.

_ حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم.

_ اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه بدهم و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم. (تارخ اجرا 69/5/26)

 نظر دهید »

نوشته های اخیر

  • جمال یا کمال؟؟؟؟؟؟؟؟
  • قسمتی از وصیت نامه شهید قربانعلی هادی
  • قسمتی از وصیت نامه شهید قربانعلی هادی
  • تاکید امام عسکری برای دوری از کج اندیشان اعتقادی
  • شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد
  • پرسش های اساسی
  • سبک زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به روایت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
  • سبک زندگی امام رضا علیه السلام
  • نهم دی
  • حماسه ی عظیم نه دی تجلی بصیرت، همت و ولایت مداری امت حزب الله ایران
  • توصیه عجیب آقامجتبی به پزشک معالجش
  • جايگاه اربعين حسيني از ديدگاه مقام معظم رهبري
  • آیت الله مقتدایی در گفت وگو با شفقنا: همکاری و هماهنگی میان حوزه و دانشگاه لازمه رسیدن به اهداف والا است.
  • برای معرفت به ائمه(علیهم السلام) چه مسیری را باید طی کرد؟ پاسخ آیت الله مرتضی تهرانی
  • خداوند از امام حسین (علیه السلام) چگونه قدردانی می کند؟
  • دفاع سرسختانه شاهزاده خانم کویتی از مکتب حقه تشیع
  • شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد
  • شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد
  • انرژی هسته ای حق مسلم ماست...
  • مرگ بر آمریکا، یک شعار نیست؛ یک عقیده است...
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

علمدار عشق

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس