پاداش فرمانبرداری
06 بهمن 1391 توسط شمیم معرفت
شهسواری به دوستش گفتت: بیا به کوهی که خدا آن جا زندگی می کند برویم. می خواهم ثابت کنم که او فقط بلد است به ما دستور بدهد، و هیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی کند. دیگری گفت: موافقم. اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم. وقتی به قله رسیدند، شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند: سنگ های اطرافتان را بار اسبانتان کنید و آن ها راایین ببرید. شهسوار اولی گفت: می بینی؟ بعد از چنین صعودی از ما می خواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم. محال است که اطاعت کنم. دیگری به دستور عمل کرد. وقتی به دامنه کوه رسیدند، هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگ هایی را که شهسوار مومن با خود آورده بود، روشن کرد. آن ها خالص ترین الماس ها بودند. عارفی می گوید: تصمیمات خدا مرموزند، اما همواره به نفع ما هستند.