طعم صلوات
06 فروردین 1392 توسط شمیم معرفت
یک روز که پیغمبر در گرمی تابستان/ همراه علی می رفت در سایه ی نخلستان/ دیدند که زنبوری از لانه ی خود زد پر/ آهسته فرود آمد بر دامن
پیغمبر/ بوسید عبایش را دور قدمش زد پر/ برخاک کف پایش صد بوسه ی دیگر زد/ پیغمبر از او پرسید آهسته بگو جانم/ طعم عسلت از
چیست هر چند که می دانم/ زنبور جوابش داد تا نام تو را گویم/ گل می کند از نامت صد غنچه به کندویم/ چون نام تو را هر شب چون گل به
بغل دارم/ هر صبح که برخیزم در سینه عسل دارم/ از قند و شکر بهتر، بهتر زنبات است این/ طعم عسل از من نیست طعم صلوات است این
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم