اگه بخونید مطمئن باشید پشیمون نمی شید (تقدیم به شهدای روحانی)
درود وسلام و صلوات رب العالمین بر طلاب و روحانیانی که با خون خود درخت اسلام و انقلاب را آبیاری کردند. آنان
که مصدرشان بهشت بود. هیچ گاه متکلم وحده نبودند و البته مع الغیر هم نه، بلکه مع الله…
چون التقاء ساکنین محال بود، از بین سکون در حوزه و سکون در شهر، فتح را برگزیدند، فعل بودند که هم معنا
داشتند و هم زمان. ولی هیچ گاه افعال ناقصه نشدند، حروف مشبهه بالفعل که هیچ…
می شود گفت افعال مقاربه بودند چون قرب به خدا را برگزیدند.
هیچ گاه حاضر نشدند لن که نفی ابد می کند بر سر آن ها خراب شود و زندگی ابدی را برگزیدند… .
حالشان حال خوشی بود. به حروف جر محل نمی گذاشتند. از دنیا منصرف بودند ولی جبهه که می رفتند غیر
منصرف می شدند تا شهادت… .
معرب نبودند که با عوامل مختلف رنگ عوض کنند بلکه مبنی بودند آن هم مبنی بر فتح… .
از حروف استفهام خیلی استفاده می کردند، عَلَم بودند… .
در ضرب عمرٌ زیداً نه با عمر میانه خوبی داشتند نه با زید، زیرا یکی همیشه ظالم بود و یکی همیشه
مظلوم. البته اگر مرحوم مصنف زنده بود به استعمال زید در غیر ما وضع له اعتراض می کرد… .
مساله زنبوریه! باعث نشد مثل زنبور به دیگران نیش بزنند، الفیه ی ابن مالک را کنار گذاشتند، ابن عقیل از نوع
مسلمش را انتخاب کردند… .
در هدایه هدایت شدند و با صمدیه عبدالصمد… .
در اختلاف بین بصریون و کوفییون حق را به کربلاییون دادند… .
گاهی احتیاط را در ترک احتیاط می دانستند… .
مکررات مدرس افغانی را برنتابیدند و از میان کتاب های مختلف شرح لمعه جهاد را برگزیدند… .
سبق و رمایه را که خواندند در میدان جنگ از دیگران سبقت گرفتند و ما رمیت اذ رمیت را در جبهه به کار
بستند… .
قاعده ی ید آن ها را از داشتن دست بی نیاز کرده بود… .
از سوق المسلمین فراری بودند و دو کوهه سوق المسلمین آن ها بود که در آن جا با خدا تجارت و معامله
می کردند… .
رویت هلالشان در شب های عملیات بود که یکجا شهریه و مرحمتیشان را از مهدی فاطمه دریافت
می کردند… .
شب عملیات، عمامه ها را بر سر نمی بستند و لباس سربازی را خلاف مروت نمی دانستند… .
جز خدا هیچ کس حق نداشت به آن ها اضافه شود و آن ها هم جز خدا به کسی اضافه نمی شدند… .
ظرف و شبه ظرف کانون های قدرت نبودند و در تزاحم بین ماندن و رفتن، زحمت رفتن را به خود هموار می کردند… .
قول و فعلشان با هم تناقض نداشت. برائتشان سوره ی برائت بود… .
هیچ گاه به انسانیت خود شک نکردند که نیازمند اصل استصحاب باشند. عمل به قطع را هم واجب می دانستند… .