جمال یا کمال؟؟؟؟؟؟؟؟
از زشت رویی پرسیدند:
آنروزکه جمال پخش می کردند کجا بودی؟
گفت : در صف کمال
از زشت رویی پرسیدند:
آنروزکه جمال پخش می کردند کجا بودی؟
گفت : در صف کمال
اي امت مسلمان، اي پويندگان راه اسلام، هرگز امام را تنها نگذاريد و پيرو و پشتيبان ولايت فقيه باشيد و اما را دعا كنيد؛ و هرگز فريب منافقين و روشنفكران غربزده و شرقزده را نخوريد و روحانيّت مبارز را حامي باشيد و براين فرمودة امام كه ميفرمايد كشور بدون روحانيّت مثل كشور بدون طبيب است توجه داشته باشيد.
اي امت مسلمان، اي پويندگان راه اسلام، هرگز امام را تنها نگذاريد و پيرو و پشتيبان ولايت فقيه باشيد و اما را دعا كنيد؛ و هرگز فريب منافقين و روشنفكران غربزده و شرقزده را نخوريد و روحانيّت مبارز را حامي باشيد و براين فرمودة امام كه ميفرمايد كشور بدون روحانيّت مثل كشور بدون طبيب است توجه داشته باشيد.
شخصی به نام احمد بن هلال با خودنمایی و الفاظ بازی فریبنده ای به عقیده شیعیان می تاخت و با صوفی بازی و کج اندیشی، عقیده مردم را متزلزل می کرد و برخی از شیعیان تلاش می کردند تا او را فردی درستکار و پاکدل و پارسا معرفی کنند، می گفتند که او 54 بار پیاده برای انجام حج به مکه رفته است اما امام حسن عسکری (علیه السلام) با قاطعیت برای نمایندگانش در عراقنوشت که از آن صوفی ساختگی و دروغین، دوری کنید. عده ای مجددا واسطه شدند تا بلکه فکر امام حسن (علیه السلام) را در مورد احمد بن هلال تغییر دهند ولی امام با کمال صراحت و بدون هیچ گونه ابهامی فرمود: امر ما در مورد احمد بن هلال که خدایش او را نیامرزد، به شما رسید. خداوند گناهان او را نمی آمرزد و لغزش او را پس نمی گیرد. او بدون کسب رضایت و نظریه ما با استبداد رای در امور ما دخالت کرده است و مطابق هوس های نفسانی خود رفتار می کند. خداوند اراده کرده که او را به دوزخ بفرستد. ما صبر می کنیم تا خداوند بر اثر نفرین ما، عمر او را کوتاه کند.
امام حسن عسکری (علیه السلام) در سرزنش صوفیان و صوفی مسلکان، آن چنان برخورد شدیدی می کرد که در ضمن گفتاری که به منزله بیانیه ای برای همه شیعیان در تمام اعصار بود، چنین نوشت: آگاه باشید آنان راهزنان طریق مومنان هستند و مردم را به راه ملحدان و منکران دین فرا می خوانند. هر کسی که با آنها رو به رو شود، باید قطعا از آنها دوری کند و دین و ایمان خود را از گزند آنان حفظ نماید.
شهادت، عشق است
فرزند غایبش را سر سلامت بگویید و باران اشکتان را در بی شکیبی انتظار، بهانه سازید…
شهادت مظلومانه يازدهمين پيشواي شيعيان جهان؛ حضرت امام
حسن عسكری عليه السلام را به پيشگاه فرزند غائبشان؛
امام عصر؛ حضرت مهدي صاحب الزمان عجل الله تعالي
ظهوره و شيعيان آن امام همام تسلیت عرض مي كنيم.
امام حسن مجتبی(علیه السلام) در پاسخ به پرسش های مطرح شده، پاسخ هایی داده اند که بسیاری از حقایق را روشن می کند و راه روشنی را در برابر ما قرار می دهد. در کتاب شریف تحف العقول نوشته حسن بن علی(ابن شعبه) آمده است: از امام پرسیده شد و امام پاسخ فرمودند.
1- پرسیدند: زهد چیست؟ فرمود: رغبت به تقوی و بی رغبتی در دنیا 2- حلم چیست؟ خشم فرو خوردن و اختیار خود داشتن، 3- سداد چیست؟ دفع زشتی به خوبی، 4- شرف چیست؟ احسان به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها، 5- نیرومندی چیست؟ دفاع از پناهنده و صبر در نبردها و اقدام هنگام سختی، 6- بزرگواری چیست؟ این است که در غرامت عطا بخشی و از جرم بگذری، 7- مروت چیست؟ حفظ دین، عزت نفس، نرمش، وارسی کارکرد خود، پرداخت حقوق و دوست یابی 8- کرم چیست؟ بخشش پیش از درخواست، اطعام در قحطی، 9- دناءت چیست؟ توجه به امور جزئی و کوچک (جزئی نگری) و دریغ از اندک 10- ناکسی چیست؟ کم بخشیدن و گفتار ناهنجار 11- جوانمردی چیست؟ بخشش در خوشی و سختی 12- بخل چیست؟ آنچه در کف داری شریف بدانی و آنچه انفاق کنی تلف شماری 13- برادری چیست؟ همراهی در سختی و خوشی 14- ترس چیست؟ دلیری بر دوست و گریز از دشمن 15- ثروتمندی چیست؟ رضای به قسمت (الهی) هرچند کم باشد 16- فقر چیست؟ آزمندی به هر چیز 17- جود چیست؟ بخشش دسترنج 18- بزرگی چیست؟ آوردن خوب و ترک زشتی 19- سفاهت چیست؟ به پستی گراییدن و با گمراهان نشستن 20- سفاه چیست؟ نابخردی در مال و بی اعتنائی به آبروی خود.
با نگاهی به پاسخ های آن حضرت(علیه السلام) به پرسش های مطرح شده، به خوبی می توان تفسیر درست مفاهیم را به دست آورد. این درحالی است که مردم در بسیاری از موارد، فهم دیگری از حقیقت این اصطلاحات دارند و همین تفسیر غلط موجب می شود تا در زندگی خویش راه نادرستی را بپیمایند. اگر مفاهیمی که امام حسن(علیه السلام) در این پاسخ ها بیان می کند به درستی دانسته شود می توان امید داشت که همان اتمام مکارم اخلاقی تحقق خواهد یافت؛ زیرا گاه، تفسیری که از کمالات اخلاقی و فضایل داده می شود، تفسیری ناتمام است. به عنوان نمونه برخی ها جود را تنها بخشش می دانند، ولی ازنظر امام حسن مجتبی(علیه السلام) جود همان بخشش از دسترنج است. انسان اگر مالی و پولی را به سختی به دست آورد و آن را ببخشد این هنر است، نه اینکه شخص از دسترنج دیگران و از ارث و مانند آن ببخشد. این بخشش هرچند که خوب و کمالی است، ولی تمام کمال جود نیست. ازنظر امام حسن(علیه السلام) فقر، تهیدستی و بینوایی نیست، بلکه فقیر واقعی کسی است که حریص و آزمند است. همچنین شما می توانید با عرضه فهم و برداشتی که از اصطلاحات و مفاهیم یاد شده دارید، بر آنچه امام حسن(علیه السلام) بیان می کند، سبک زندگی خویش را نیز تحلیل کنید؛ زیرا آنچه شما از این واژگان می فهمید در حقیقت درک شما از کمالات انسانی و حد و مرز اندیشه و افکار شماست. با عرضه کردن این واژگان و فهم خود بر مفاهیم و فهم امام(علیه السلام) می توانید، هم سطح فکری و اندیشه ای خویش را بدانید و هم سبک زندگی خود را نقد و ارزیابی کنید.
سیره اخلاقی و رفتار عملی اهل بیت علیهم السلام به ویژه نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) می تواند الگوی کاملی از سبک زندگی اسلامی را برای دستیابی به یک زندگی ایده آل ارائه نماید.
در میان سخنان حیاتبخش امام حسن علیه السلام توصیفاتی جامع از شخصیت الهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای ارائه الگوی صحیح از یک انسان کامل وجود دارد که به بهترین وجه ویژگی های اخلاقی و بایستگی های یک انسان نمونه را به تصویر کشیده است. امام حسن مجتبى علیه السلام در حدیثی بسیار آموزنده در باره نحوه تعامل پیامبر (ص) با مردم می فرماید: کانَ رَسولُ اللّه صلى الله علیه و آله فَخْما مُفَخَّما… یَتَـکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکَلِمِ فَصْلاً لا فُضولَ فیهِ و لا تَقصیرَ. دمثا، لَیْسَ بِالجافى و لا بِالْمَهینِ تَعظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُ و اِنْ دَقَّت لا یَذُمُّ مِنها شَیئا غَیْرَ اَنَّهُ کانَ لا یَذُمُّ ذَواقا و لا یَمدَحُهُ و لا تُغضِبُهُ الدُّنْیا و ما کانَ لَها، فَاِذا تُعوطىَ الحَقّ لَم یَعْرِفهُ اَحَدٌ، و لَم یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَى ءٌ حَتّى یَنتَصِرَ لَهُ… ؛
رسول اکرم صلى الله علیه و آله (در نظرها) با شکوه و بزرگوار بودند… سخنانى کوتاه، جامع و بى چون و چرا مى گفتند بدون کم و زیاد، نرم خو و مهربان بودند، در حق کسى ظلم نمى کردند، کسى را خوار نمى شمردند، نعمت را اگر چه کم بود، بزرگ مى دانستند و چیزى از آن را نکوهش نمى کردند، از مزه غذا نه بد مى گفتند و نه تعریف مى کردند، دنیا و آنچه به آن مرتبط است ایشان را خشمگین نمى ساخت و هرگاه حقى ضایع مى شد، احدى را ملاحظه نمى کردند و چیزى باعث رفع خشمشان نمى شد، تا آن که حق را حاکم سازند. (1)
امام حسن علیه السلام همچنین درباره سبک زندگی و شیوه رفتار فردی و نیز برخورد پیامبر (صلی الله علیه و آله) با اطرافیان فرمود: سَأَلتُ خالی هِندَ بنَ أبی هالَةَ التَّمیمِیَّ ـ وکانَ وَصّافًا ـ عَن حِلیَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : صِف لی مَنطِقَهُ . قالَ : کانَ رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله مُتَواصِلَ الأَحزانِ ، دائِمَ الفِکرَةِ ، لَیسَت لَهُ راحَةٌ ، لا یَتَکَلَّمُ فی غَیرِ حاجَةٍ ، طَویلَ السَّکتَةِ ، یَفتَتِحُ الکَلامَ ویَختِمُهُ بِأَشداقِهِ ، ویَتَکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکَلِمِ ، فَصلٌ لا فُضولٌ ولا تَقصیرٌ ، دَمِثٌ لَیسَ بِالجافی ولاَ المَهینِ ، یُعَظِّمُ النِّعمَةَ وإن دَقَّت ، لا یَذُمُّ مِنها شَیئًا ، لا یَذُمُّ ذَواقًا ولایَمدَحُهُ ، لا یَقومُ لِغَضَبِهِ إذا تَعَرَّضَ الحَقَّ شَیءٌ حَتّى یَنتَصِرَ لَهُ ، لا یَغضَبُ لِنَفسِهِ ولا یَنتَصِرُ لَها . إذا أشارَ أشارَ بِکَفِّه کُلِّها ، وإذا تَعَجَّبَ قَلَبَها، وإذا تَحَدَّثَ اتَّصَلَ بِها ، یَضرِبُ بِراحَتِهِ الیُمنى باطِنَ إبهامِهِ الیُسرى ، وإذا غَضِبَ أعرَضَ وأشاحَ ، وإذا فَرِحَ غَضَّ طَرفَهُ . جُلُّ ضِحکِهِ التَّبَسُّمُ ، ویَفتَرُّ عَن مِثلِ حَبِّ الغَمام . (2)
از دایى خود، هند بن ابى هاله تمیمى ـ که توصیف گر بود ـ درباره آراستگی هاى پیامبر صلی الله علیه و آله پرسش کردم و گفتم: سخن گفتن او را براى من توصیف کن. او گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله ، پیوسته غمگین بود وهماره در اندیشه، آسودگى نداشت و بدون نیاز، سخن نمى گفت، سکوتش طولانى بود، از آغاز تا پایان سخن، دهانش را کاملاً باز نمى کرد و سخنانى فراگیر مى فرمود، کلامش، فصل بود که در آن نه فزونى دیده مى شد و نه کاستى، نرمخو بود و از خشکى و جسارت برکنار، نعمت را هر چند ناچیز، بزرگ مى داشت و چیزى از آن را نمى نکوهید، تغییر ذائقه دهندگان را نه مى نکوهید و نه مى ستود، دنیا و آن چه در آن است، او را به چشم نمى آورد. چون چیزى مانع حق مى گشت، هیچ چیز یاراى خشم او را نداشت تا آن که حق را یارى کند، او براى خود خشمگین نمى شد و براى خود چیرگى نمى خواست، هرگاه اشاره مى کرد، با تمام کَفَش اشاره مى کرد و هرگاه شگفت زده مى شد، دست خود را مى گرداند و هرگاه سخن مى گفت، دست خود را به یکدیگر مى پیوست و شست دست چپش را به گودى کف دست راستش مى زد و هرگاه خشمگین مى شد، رویش را بر مى گرداند و چهره اش را بر مى تافت و هرگاه شاد مى شد دیدگان خود را فرو می بست، بیشتر خنده او لبخند بود و هرگاه لبخند مى زد دندانهایش چونان دانه هاى تگرگ خودنمایى مى کرد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همواره از اهل بیت(علیه السلام) به نیکی یاد می کرد و آنها را گرامی می داشت. إمام حسن علیه السلام در باره جایگاه امامت و مقام اهل بیت(علیه السلام) و دعای پیامبر برای آنها فرمود: لَمّا نَزَلَت آیَةُ التَّطهیرِ جَمَعَنا رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله فی کِساءٍ لاُِمِّ سَلَمَةَ خَیبَرِیٍّ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی وعِترَتی، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرًا، امام حسن علیه السلام : چون آیه تطهیر نازل شدپیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را در عبایى خیبرى که از آنِ امّ سلمه بود گرد آورد و فرمود: بار خدایا! اینان اهل بیت و عترت من هستند، پس هر گونه پلیدى را از آنها دور کن و کاملاً پاکشان گردان. و در بیانی دیگر فرمود: من پسر سرور زنانم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ما را با علم خداوند تبارک و تعالى تغذیه کرده است و تأویل قرآن و احکام دشوار را به ما آموخته است. سترگ ترین ارجمندى و والاترین کلمه و افتخار و بلندى از آنِ ماست. (3)
پانوشتها:
1. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 283
2. المعجم الکبیر ، الأحادیث الطوال ،ص 246
3. اهل بیت در قرآن و حدیث ج1 ، حدیث شماره : 700722
مهم ترین ویژگی های امام هشتم(علیه السلام):
پرهیز از دنيا و ساده زيستي، برجستهترين صفات امام رضا(علیه السلام) بود. تمام راويان متفق القولند كه وقتي آن حضرت وليعهد مأمون شدند هيچ توجهي به جنبه ی قدرت و عظمت آن نداشتند. امام هشتم(علیه السلام) كه دوست و دشمن توان انكار شخصيت ملكوتي او را ندارند چند ویژگي خیلی مهم دارند؛
اول اینکه راضی و رضا هستند؛ یعنی زود ميگذرند. امام جواد علیه السلام می فرماید: « خدا پدرم را “رضا” نامیده، چون كه پسندیده خدا در آسمان بود و رسول خدا و أئمه هدی در زمین از او خوشنود بودند». عرضه داشتند؛ آیا همه پدران گذشته شما پسندیده خدا و رسول و ائمه نبودند، فرمود: چرا. پرسیدند: پس چرا تنها آن حضرت “رضا” نامیده شد، فرمود: “زیرا همان گونه كه دوستان و موافقان وی از حضرت راضی بودند، دشمنان و مخالفان نیز از او راضی بودند. چنین ویژگی برای هیچ كدام از پدران حضرت وجود نداشت، و بدین سبب است كه میان آنان، حضرت “رضا” نامیده شده است.
دوم اینکه عالم آلمحمد(صلی الله علیه و آله) هستند؛ امام هشتم .ع. همچون نیاکان بزرگوارشان، از مقام علمي بسيار والایی برخوردار بودند، تا آنجا که ايشان را عالم آلمحمد(علیه السلام) لقب دادهاند. بیست و چند سال بیشتر نداشتند که در مسجد رسولا…(صلی الله علیه و آله) به فتوی مينشستند. علمشان بیکران و رفتارشان پیامبرگونه و حلم و رأفت و احسانشان شامل خاص و عام بود. دورانی که امام رضا(علیه السلام) در آن زندگي ميكردند عصر شکوفایی علم و سرازیر شدن علوم مختلف ملتها و تداخل فرهنگی مردمان آن روزگار بود. در این زمان پیشرفت علوم باعث پیدایش افکار و عقايد انحرافی و مشربهای فکری گوناگون کلامي و فلسفی شده بود که همین امر چالشی جدی در برابر عقايد و آموزههای ناب اسلامي و شیعی بهشمار ميرفت. امام رضا(علیه السلام) با درک این خطرات و تهدیدها از فرصت پیشآمده نهایت بهرهبرداری را كردند و به روشنگریهای فراوان در زمینه تبیین عقايد اسلامی و نمایاندن راه مستقیم الهی دست زدند.
سوم ایشان امام رأفت و مهربانی هستند؛ یاسر خادم امام(علیه السلام) می گوید: آن بزرگوار به ما فرموده بود اگر بالای سرتان ایستادم و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می افتاد که امام ما را صدا می کرد، و در پاسخ او می گفتند به غذا خوردن مشغولند و آن حضرت می فرمود: بگذارید غذایشان تمام شود.
زندگی به سبک امام رضا علیه السلام:
بر شمردن ویژگی های اخلاقی حضرت کار بسیار بزرگی است که از عهده چنین قلم و کلامی بر نمی آید. در كتاب «اهلبیت عرشیان فرشنشین» در مورد ايشان آمده است؛ « امامرضا(علیه السلام) کسی را با عمل و سخن خود نميآزرد، تا حرف مخاطب تمام نميشد سخنش را قطع نميکرد. هیچ نيازمندی را مأیوس باز نميگرداند. در حضور ميهمان به پشتی تکیه نميداد و پای خود را دراز نميکرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نميداد و با آنان مينشست و غذا ميخورد. شبها کم ميخوابید و قرآن بسیار ميخواند. اکثر شبهایش را از سر شب تا صبح بیدار بود. شبهای تاریک در مدینه ميگشت و مستمندان را کمک ميکرد. در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس زندگی ميکرد. نظافت را در هر حال رعایت ميفرمود و عطر و بخور بسیار به کار ميبرد. جامه ارزان و خشن ميپوشید، ولی در مجالس و برای ملاقاتها و پذیرايیها لباس فاخر در بر ميکرد. غذا را اندک ميخورد و سفرهاش رنگین نبود. در هر فرصت مقتضی، مردم را به وظايفشان آگاه ميکرد»
كانون مهر و عاطفه به مردم:
امام رضا(علیه السلام) كانون مهر و عاطفه به مردم و مظهر عشق و محبت به آنان بود. از این رو، در زیارتنامه آن حضرت یکی از ویژگیهایش رأفت و مهربانی یاد شده است و چنین ميخوانیم؛ «السلام علیالامام الرئوف»، سلام و درود بر امام و پیشوای با رأفت و مهربان (مفاتیحالجنان). بهراستی باید گفت این لقبی است که از سوی پروردگار به آن بزرگوار عنایت شده است. مهربانی، محبت و رافت آن حضرت بر کسی پوشیده نیست. ایشان یاور درماندگان و پناه بی پناهان بود؛ چه بسا یتیمانی که گرمي دست او را بر سر و صورت خود احساس کردهاند و چه بسیار مستضعفان و گرفتارانی که در سایه یاری رساندنهای او به خیری دست یافتند.
از هزار واندي سال پيش كه قلب نازنين امام ابوالحسنالرضا(علیهالسلام) از تپش ايستاد و از آن لحظه كه پيكر پاكش را به آغوش خاك تيره سپردند و شيعيان و دوستداران حضرتش گرداگرد قبر مطهرش بيقرار در مدار عشق او جاودانه ميگرديدند تا به امروز، حضور مباركشان در ايران و وجود مرقد مطهر و بارگاه ملكوتي ايشان در ارض اقدس رضوي همواره مايه بركت و مباهات مردم ايران زمين بوده و اين نعمتي بس بزرگ براي ايرانيان است كه كسي در اين ميان نتواند «از عهده شكرش به درآيد». همسايگي و مجاورت ايرانيان با امام مهربانيها و عالم آلمحمد حضرت رضا(علیه السلام) توفيق و نعمتي است كه بيشك خداوند متعال از چگونگي بهرهمندي ما از اين فرصت در روز قيامت سئوال ميكند. مگر نه اين است كه براساس آموزههاي ديني ما همسايه بر همسايه حقي دارد كه بايد نسبت به اداي آن اهتمام ورزد؟ پس اكنون كه ايرانيان در همراهي با بهترين همسايه توفيق داشتهاند بايد فرهنگ رضوي را در همه ابعاد زندگي فردي و اجتماعي خود جاري سازند و خود را در محضر امام ببينند و رفتار و گفتار و كردار خويش را با آموزههاي رضوي همسو و هماهنگ كنند و بر خود ببالند كه امروز سايه امام هشتم(علیه السلام) بر سرزمين ايران و بر دل ايرانيان مستدام است:
سزد كه بر سر خورشيد سايه اندازيم
كنون كه سايه شمسالشموس بر سر ماست.
این نُه دی فتح و یوم الله ماست
افتخار مردم آگاه ماست
روز خیل رهروان با وفاست
جلوه گاه قدرت دست خداست
روز سیل مردم و شور و خروش
خون مردان مسلمان شد به جوش
روز عشق و غیرت و شوق حضور
روز خیل مردم و شور و شعور
روز بیداری نسل حیدری
روز مرگ فتنه و روشنگری
روز پایان تمام فتنه ها
روز بطلان تمام خدعه ها
روز سیلی بر دهان فتنه گر
روز گشتن عمر اهریمن به سر
جوشش خود جوش مردان و جهاد
استقامت یکدلی و اتحاد
روز عشق و سروری آزادگی
بر ولی این زمان دلدادگی
روز بیعت با ولی این زمان
قائد حق نائب صاحب زمان
رهبر والای ما و این ولی
سید و سالار ما سید علی
روز مشق و عبرت آموزی شده
گاه درس و غیرت اندوزی شده
عاشقی در این نه دی جان گرفت
روز احیاء وفا عنوان گرفت
هرچه گویم از نه دی من سخن
باز می ماند چو یک خرمن سخن
هرچه گویم من از آن شرح و بیان
مانَدَش ناگفته هایی بیش از آن.
9 دی تنها یک روز نیست.
9 دی فقط یک اتفاق نیست.
9 دی یک تاریخ است به وسعت قلبهای یک ملت.
9 دی یک شور است، برخواسته از شعور.
9 دی روزیست که نشان داد ماجراهای کوفه، از علی تا مسلم بن عقیل و پیمانشکنانش برای مردم این سرزمین تکرار نخواهد شد.
9 دی نشان داد که ولایتمداری یعنی چه.
و 9 دی روزیست که در تاریخ ماندگار شد.
برای همیشه،
برای افتخار همهی نسلها.
یک سال از ارتحال عالم عامل ربانی آیتالله آقا مجتبی تهرانی(ره) میگذرد. این روزها یادآور زمزمههای دوستداران مرجعیت و دعای مردم قدرشناسی است که بیتاب آخرین لحظات عمر شریف استادی بینظیر از سلسله اساتید اخلاق بودند، روزهایی که سرانجام در آستانه اربعین حسینی(ع) با عروج ملکوتی پیر و مرادشان به تهران رنگ و بویی دیگر داد.
درباره راز آغاز سفر ملکوتی حاج آقا مجتبی یکی از دوستان این عارف بالله نقل میکند: دکتر معالج حاجی یکی دو هفته قبل از رحلت ایشان عازم کربلا بوده و وقتی برای خداحافظی پیش حاج آقا مجتبی رفته، آن مرد بزرگ به او گفته بود که آنجا زیر قبه سیدالشهدا که رفتی به حضرت بگو این مردم با دعاهایشان نمیگذارند من پیش شما بیایم، شما خودتان مرا از دست دعاهای این مردم نجات دهید، میخواهم پیش شما بیایم.
و به نقل از نزدیکان حاجی میگفت که همیشه آرزو داشته است که مرگش در اربعین باشد و این روزها نیز در بیمارستان مرتب میپرسیده است: اربعین کی هست؟ هنوز اربعین نرسیده است؟
حال که روح بلند مرجع فقید میهمان اباعبدالله است، حق شاگردی ایجاب میکند که به یاد او و به امید قدرشناسی از یک عمر تهذیب و تربیت نفوس، زیارت اربعین امسال را چه در کربلا و چه در تهران و … به یاد وی به جای آوریم. فراموش نکنیم که این بزرگان بعد از وفات نیز منشأ برکات هستند و دعای خیرشان همراه ما است، اینکه روزهای آخر در بیمارستان یکی از دوستان حاج آقا مجتبی از ایشان طلب دعا و شفاعت کرده بودند. حاجآقا مجتبی(ره) در جواب گفته بودند: «من بیمعرفت نیستم».
اهميت اربعين از کجاست؟ صرف اينکه چهل روز از شهادت شهيد مي گذرد، چه خصوصيتي دارد؟ اربعين خصوصيتش به خاطر اين است که در اربعين حسيني ياد شهادت حسين زنده شد و اين چيز بسيار مهمي است. شما فرض کنيد اگر اين شهادت عظيم در تاريخ اتفاق مي افتاد يعني حسين بن علي و بقيه شهيدان در کربلا شهيد مي شدند، اما بني اميه موفق مي شدند همان طور که خود حسين را و ياران عزيزش را از صفحه روزگار برافکندند و جسم پاکشان را در زير خاک پنهان کردند، ياد آن ها را هم از خاطره نسل بشر در آن روز و روزهاي بعد محو کنند. ببينيد در اين صورت آيا اين شهادت فايده اي براي عالم اسلام داشت؟ يا اگر هم براي آن روز يک اثري مي گذاشت، آيا اين خاطره در تاريخ هم ، براي نسل هاي بعد هم، براي گرفتاري ها و سياهي ها و تاريکي ها و يزيدي هاي دوران آينده تاريخ هم اثري روشنگر و افشا کننده داشت ؟ اگر حسين شهيد مي شد ، اما مردم آن روز و مردم نسل هاي بعد نمي فهميدند که حسين شهيد شده ، آيا اين خاطره چه اثري و چه نقشي مي توانست در رشد و سازندگي و هدايت و برانگيزانندگي ملت ها و اجتماعات و تاريخ بگذارد؟
مي بينيد که هيچ اثري نداشت ، بله حسين که شهيد مي شد ، خود او به اعلي عليين رضوان خدا مي رسيد ، شهيداني که کسي نفهميد و در غربت ، در سکوت ، در خاموشي شهيد شدند ، به اجر خودشان در آخرت رسيدند ، روح آنها فتوح و گشايش را در درگاه رحمت الهي به دست آورد ، اما آيا چقدر درس شدند ، چقدر اسوه شدند ، درس ، آن شهيدي مي شود که شهادت او و مظلوميت او را نسلهاي معاصر و آينده او بدانند و بشنوند ، درس و اسوه آن شهيدي مي شود که خون او بجوشد و در تاريخ سرازير بشود ، مظلوميت يک ملت آن وقتي مي تواند زخم پيکر ستم کشيده شلاق خورده ملتها را شفا بدهد و مرهم بگذارد که اين مظلوميت فرياد بشود ، اين مظلوميت به گوش انسانهاي ديگر برسد ، براي همين است که امروز ابرقدرت ها صدا توي صدا انداختند که صداي ما بلند نشود ، براي همين است که حاضرند پول هاي گزاف خرج کنند تا دنيا نفهمد که جنگ تحميلي چرا به وجود آمد ، با چه انگيزه اي ، با دست که ، با تحريک که آن روز هم دستگاه هاي استکباري ، حاضر بودند هر چه دارند خرج کنند به قيمت اين که نام و ياد حسين و خون حسين و شهادت عاشورا مثل درس در مردم آن زمان و ملت هاي بعد باقي نماند و شناخته نشود . البته در اوایل کار درست نمي فهميدند که چقدر مطلب با عظمت است . هر چه بيشتر گذشت ، بيشتر فهميدند .در اواسط دوران بني عباس حتي قبر حسين بن علي عليه السلام را ويران کردند ، آب انداختند ، خواستند از او هيچ اثري باقي نماند . نقش ياد و خاطره شهيدان و شهادت اين است ، شهادت بدون خاطره ، بدون ياد ، بدون جوشش خون شهيد ، اثر خودش را نمي بخشد و اربعين آن روزي است که برافراشته شدن پرچم پيام شهادت کربلا در آن روز آغاز شد و روز بازماندگان شهداست . حالا چه در اربعين اول ، خانواده امام حسين عليه السلام به کربلا آمده باشند و چه نيامده باشند . اما اربعين اول آن روزي است که براي اولين بار زائران شناخته شده حسين بن علي به کربلا آمدند ؛ جابربن عبدالله انصاري است و عطيه از اصحاب پيغمبر ، از ياران امير المومنين و آمدند آن جا و جابربن عبدالله حتي نابينا بود - آن طور که در نوشته ها و اخبار هست - و دستش را عطيه گرفت و برد روي قبر حسين بن علي گذاشت و او قبر را لمس کرد و گريه کرد و با حسين بن علي عليه السلام حرف زد و با آمدن خود و با سخن گفتن خود خاطره حسين بن علي را زنده کرد و سنت زيارت قبر شهدا را پايه گذاري کرد . يک چنين روزمهمي است روز اربعين.
امام صادق فرمودند: هر كس يك بيت شعر درباره ى حادثه ى عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد.
حركت امام حسين(علیه السلام) براى اقامه ى حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى اريد ان امر بالمعروف ونهى عن المنكر …»( بحارالانوار، ج 44، ص 329). در زيارت اربعين كه يكى از بهترين زيارات است، مى خوانيم: «و من النّصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضّلاله». آن حضرت در بين راه، حديث معروفى را كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نقل كرده اند، بيان مى فرمايند: «ايهاالنّاس انّ رسولاللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناكثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسولا للَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلم يعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا على اللَّه ان يدخله مدخله» (بحارالانوار، ج 44، ص 382).
تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نيز گفتارى كه درباره ى آن بزرگوار از معصومين رسيده است، اين مطلب را روشن مىكند كه غرض، اقامه ى حق و عدل و دين خدا و ايجاد حاكميت شريعت و برهم زدن بنيان ظلم و جور و طغيان بوده است. غرض، ادامه ى راه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و ديگر پيامبران بوده است كه: «يا وارث ادم صفوةاللَّه يا وارث نوح نبىّ اللَّه …»( مفاتيح الجنان، زيارت وارث) و معلوم است كه پيامبران هم براى چه آمدند: «ليقوم النّاس بالقسط». اقامه ى قسط و حق و ايجاد حكومت و نظام اسلامى.
اساساً اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايه گذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسين بن على(عليه السّلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده ى زيادى نخواهند برد.
درست است كه خداى متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مى دارد و شهيد به طور قهرى در تاريخ و ياد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبيعى يى كه خداى متعال براى اين كار - مثل همه ى كارها - قرار داده است، همين چيزى است كه در اختيار و اراده ى ماست. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مى توانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفه ى شهادت را احيا كنيم و زنده نگه داريم.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، حوزه و دانشگاه را دو بال مهم برای اداره و ارتقاء کشور دانست و گفت: حضور دانشگاهیان در حوزه های علمیه باعث می شود که آنها برای پیشرفت علمی کشور، در یک مسیر همکاری و همفکری کنند. حضور روحانیان در دانشگاه ها به عنوان استاد و نیز مبلغ و مروج دینی، می تواند در تربیت فرزندان این کشور به اخلاق اسلامی و سبک زندگی اسلامی موثر باشد.
آیت الله مرتضی مقتدایی در گفت وگو با خبرنگار شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) با اشاره به وجود جدایی و دوگانگی بین حوزه های علمیه و دانشگاه ها در دوران ستم شاهی، بر لزوم وحدت میان حوزه و دانشگاه تاکید و اظهار کرد: علاوه بر آن نوعی بدبینی نسبت به یکدیگر در روابط بین حوزه و دانشگاه، حاکم بود، به طوری که دانشگاه، حوزه ها را به ارتجاع و عقب گرد و در مقابل، حوزه های علمیه نیز دانشگاه ها را به بی دینی و عدم تعهد و تقید به موازین شرعی متهم می کرد.
او با بیان اینکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با دید روشن و سازنده ای که امام خمینی(ره) داشت، وحدت بین حوزه و دانشگاه را مطرح کرد، گفت: به دلیل اینکه حوزه و دانشگاه، دو بال مهم برای اداره و ارتقاء کشور به شمار می روند که هر کدام بدون دیگری ناقص خواهد بود. آینده کشور برای بر عهده گرفتن مسوولیت اداره آن به فارغ التحصیلان دانشگاه ها نیاز دارد، در امور معنوی نیز، فارغ التحصیلان حوزه های علمیه هستند که باید هدایت و سعادت دنیوی و اخروی ملت را به عهده بگیرند.
استاد حوزه علمیه قم تصریح کرد: معنای وحدت میان حوزه و دانشگاه این نیست که دانشجویان، طلبه و طلاب، دانشجو شوند بلکه مراد از وحدت، همکاری، هماهنگی و حرکت در یک مسیر برای رسیدن به اهداف والا است. حوزویان از امتیازات دانشگاه ها استفاده کنند و دانشگاهیان از معنویت حاکم بر حوزه ها بهره مند شوند. در حال حاضر در حوزه های علمیه و مواردی مانند انجمن و همایش های علمی که نیاز به اظهار نظر دانشگاهیان احساس می شود، حضور آنها فراهم شده است و همینطور حضور روحانیان نیز در دانشگاه ها تحقق یافته و مفید هم بوده است. بنابر مطالب گفته شده، وحدت این دو حوزه ضرورت دارد، چرا که هماهنگی، همفکری و همکاری بین حوزه و دانشگاه، لازمه عزت، اقتدار و ارتقاء کشور است.
مقتدایی نام گذاری روز شهادت آیت الله مفتح به نام «وحدت حوزه و دانشگاه» را اقدامی مبارک خواند و افزود: این اقدام می تواند ضامن استمرار این حرکت وحدت آفرین باشد زیرا ایشان علاوه بر اینکه چهره ای حوزوی به شمار می رفت، در زمان اختناق رژیم ستم شاهی، قدم به دانشگاه گذاشت و حضوری بسیار مفید و مؤثر در دانشگاه داشت. از این جهت، وحدت حوزه و دانشگاه ضرورتی بود که امام خمینی(ره) تشخیص داد و بر آن تاکید کرد.
او انتقاد را لازمه رشد تفکر علمی در کشور دانست و گفت: کسانی که در مسیر تعلیم و تعلم حرکت می کنند، می توانند نسبت به هم انتقاد، البته انتقادی سازنده داشته باشند. در میان خود حوزویان نیز این انتقادها وجود دارد، حتی ممکن است بحث آنها بر سر مساله ای به داد و فریاد نیز منجر شود اما این موارد تنها بر سر مسایل علمی است و در رفاقت و صمیمیت آنها هیچ تاثیری ندارد. وجود نقد بین حوزه و دانشگاه نیز به همین شکل است.
عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: بعد از سفر امام(ره) به قم، تفاهم نامه ای بین وزارت آموزش و پرورش و حوزه، مکتوب و ستاد همکاری بین آموزش و پرورش و حوزه تشکیل شد و این نشست ها تا امروز ادامه دارد. همچنین، تفاهم نامه ای بین وزارت علوم و حوزه علمیه برقرار شد که زمینه همکاری و رسیدن به وحدت حوزه و دانشگاه را فراهم می کرد. می توان گفت حضور دانشگاهیان در حوزه های علمیه موجب می شود، آنها برای پیشرفت علمی کشور در یک مسیر، همکاری و همفکری کنند. حضور روحانیان در دانشگاه ها به عنوان استاد و همینطور مبلغ و مروج دینی نیز می تواند در تربیت فرزندان این کشور به اخلاق اسلامی و سبک زندگی اسلامی موثر باشد.
او در پایان خاطر نشان کرد: این انتقادات می تواند سازنده و مکمل باشد و برای پیشرفت علمی کشور ضرورت دارد. اگر انتقاد صورت گرفته، وارد باشد بلافاصله مشکل، اصلاح می شود و در غیر این صورت پاسخ داده خواهد شد. نقد و انتقاد در حرکت به سمت پیشرفت، بسیار موثر و مکمل است و ضرورت دارد. این امکان وجود دارد که گاهی انتقادهایی صورت بگیرد اما در صورت قرار داشتن آنها در مسیری سازنده، هیچ گاه منتهی به دودستگی و رودررویی نمی شود بلکه مفید و سازنده خواهد بود.
منبع: شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)
حضرت آیت الله مرتضی تهرانی به این پرسش که برای معرفت به ائمه علیهمالسلام چه مسیری را باید طی کرد؟ ،پاسخ گفته است:
بايد عرض كنم معرفت و شناسايي مقام معصوم صلواتاللهعليهماجمعين به آن اندازهاي كه خودشان هستند براي غيرخودشان ممکن نيست. براي اينكه ما ظرفيت و جنبه و قدرت و كشش ادراك و لمس مراتب واقعي آنها را هيچ نداريم. اما به آن مقداري كه خداي متعال به ما توان داده است، ظرفيت و جنبه و قدرت داده است، اگر بخواهيم به دنبال اين مسير برويم، يعني مسير امامشناسي و معرفت و شناسايي معصوم صلواتاللهعليهماجمعين، به آن ميرسيم. اين مقدار ممكن است. منتها هر ممكني واقع نميشود مگر اينكه انسان مقدمات تحقق آن ممكن را به وجود بياورد. الان ممكن است اينجا يك ظرف آب پهلوي دست من باشد ولي اگر كسي نياورد و يا من نخواهم، اين حضور پيدا نميكند. امر ممكن است، ممكن است كه انسان تا آن اندازهاي كه خداوند متعال استعداد و ظرفيت داده به مقام اين بزرگواران آشنايي و آگاهي پيدا كند.
درباره امام حسین (ع) مناقب و منزلت ایشان و نیز درباره ی کاری که آن حضرت کرده اند بسیار سخن گفته اند و بسیار نوشته اند و می گویند و می نویسند، آنچه می تواند پاسخگوی سوال مذکور باشد، بیان حکایتی از امام صادق (ع) است، که در مقام و منزلت و همچنین جایگاه امام حسین (ع) در نزد خدای متعال و نوع معامله ای است که خداوند با حسین (ع) کرده است؛
از امام صادق (ع) پرسیدند: معامله ی خداوند با جد بزرگوارتان امام حسین (ع) چگونه معامله ای است؟ به عبارت دیگر (خداوند از امام حسین (ع) چگونه قدردانی می کند) حضرت پس از گریستن بسیار در غالب داستانی پاسخ را اینگونه فرمودند؛
روزی پادشاهی قدرتمند در نبردی با دشمن در سرزمینی دور دست شکست خورد و لشکریان او کشته، یا پراکنده شدند، پادشاه با تنی مجروح و بیهوش در گوشه ای می افتد، پس از ساعتی به هوش می آید، لنگ لنگان و ناله کنان در مسیری نامعلوم تشنه و گرسنه، ناامید و خسته سر به بیابان می گذارد!
ساعت ها می گذرد ناگهان در اوج یأس و در انتظار مرگ و در حال تجربه کردن آخرین نفس های زندگی، چشمش به خیمه ای در بیابان می افتد، خویش را به خیمه می رساند، ساکنان این خیمه، که پیرمرد و پیرزنی بیش نبودند با دیدن مرد زخمی به استقبالش می شتابند و با گرمی او را به درون خیمه می برند، در برابر این میهمان ناخوانده و ناشناس احساس تکلیف می کنند و نجات جان او را بر خود واجب می شمارند!
در اقدامی جانانه و عجیب تنها سرمایه ی زندگی خود را که یک رأس «بز» بود قربانی کردند و چند روزی را به پذیرایی و مداوای میهمان بیمار و مجروح پرداختند، پادشاه رفته رفته بهبودی خود را بازیافت و قصد مملکت خویش نمود از میزبانان سالخورده خود که تمام هستی خود را برای او ذبح کردند، تشکر فراوان نمود، به آنها گفت شما از شیر این حیوان ارتزاق می کردید و تنها منبع معیشت شما بود، همه ی این دارایی را ایثار کردید و بی آنکه مرا بشناسید برای بقاء من آن را قربانی نمودید و در این چند روز همه چیز را به جان خریدید تا مرا سالم و توانا سازید. امید است بتوانم جبران کنم!
پادشاه پس از چند روز به مملکت و قصر خود رسید، گروهی را برای آوردن پیرمرد و پیرزن، به درون قصر، گسیل داشت، سالخوردگان ایثارگر را، با شکوهی خاص به قصر آوردند، پادشاه دستور داد همه ی بزرگان و دانشمندان در جلسه ای اجتماع کنند، پیرزن و پیرمرد را در جلسه حاضر کرد و به حضار گفت: ای بزرگان و ای دانشمندان، از شما سوالی دارم! به من بگویید اگر روزگاری تنها و زخمی و گرسنه و تشنه در سرزمینی دور، سرگردان شوید و لحظه به لحظه به مرگ نزدیک تر شوید و در این شرایط سخت، ناگهان کسی پیدا شود، برای نجات شما و بقای شما، دست از بقای خود بردارد و همه سرمایه و هستی خود را بدهد تا شما زنده بمانید، در مقابل یک چنین ایثاری چه خواهید کرد؟ و چگونه پاداشی را به او خواهید داد؟ هر کس جوابی گفت؛ یکی گفت نیم ثروتم را به او می بخشم، دیگری گفت هر چه او بخواهد به او می دهم، دیگری گفت گنجینه ی طلا و جواهرات و زرآلاتم را به او می دادم و دیگری و دیگری…!
پادشاه گفت: نه، اینها جواب من نیست، به خدا قسم، در مقابل چنین کسی حتی اگر جان خود را بدهید باز جبران نکرده اید! سپس پادشاه سرگذشت خود را و ایثاری که آن دو سالخورده برای او انجام داده بودند بیان کرد و با صدای بلند گفت؛ اینان همه ی آنچه را که داشتند و همه ی سرمایه خود را به پای من ریختند و من نیز هر چه دارم به پای آنان می ریزم. سپس پیرمرد و پیرزن را به جای خود بر تخت نشاند و خود نیز کمر همت، به خدمت آن دو بست!
امام صادق (ع) در حالی که محاسن اشک آلود خود را لمس می کرد، فرمود به عزت و جلال خدا سوگند؛ «معامله ی» حضرت حق تعالی با جدم «حسین» نظیر معامله ی این پادشاه، با آن پیرمرد و پیرزن است. چون حسین (ع) همه ی هستی خود را در راه خدا و برای بقاء یاد و دین خدا نثار کرد، خداوند نیز همه چیز خود را در اختیار حسین گذاشته است.
منبع:حریم امام از طریق شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)-
می گویند شیعه بدتر از یهوداست در حالیکه یهود دشمن اول شماست و این از رفتار و گفتار شما پیداست، در قرآن آمده است: (إن أشد الناس عداوة للذين أمنوا اليهود)، خدا می گوید یهوددشمن است و شما می گویید شیعه، آیا مقصود از مومنین کسی جز مسلمانان است… آیا مومنین همان شیعیان ایران و حزب الله نیستند کسانی که شما آنها را تکفیر می کنید و یهود هر روز آنها را تهدید به جنگ می کند.
به گزارش «شیعه نیوز»، شاهزاده کویتی “فوزیه الصباح” که از خانوداه سلطنت حاکم کویت می باشد حدود یک ماه پیش مطلبی در روزنامه الاهرام مصر منتشر نمود و در آن از شیعه دفاع نمود؛ خلاصه ای از این مقاله به شرح زیر است:- می گویند شیعه بدتر از یهوداست در حالیکه یهود دشمن اول شماست و این از رفتار و گفتار شما پیداست، در قرآن آمده است: (إن أشد الناس عداوة للذين أمنوا اليهود)، خدا می گوید یهوددشمن است و شما می گویید شیعه، آیا مقصود از مومنین کسی جز مسلمانان است… آیا مومنین همان شیعیان ایران و حزب الله نیستند کسانی که شما آنها را تکفیر می کنید و یهود هر روز آنها را تهدید به جنگ می کند.
- می گویید شما با شیعیان مبارزه می کنید زیرا آنها سنت سب صحابه دارند آیا واقعیت غیر از این است که مراجع شیعه از این امر بیزاری جسته اند و آن را تحریم کرده اند ؟ آیا یهود به خدا ناسزا نمی گوید جایی که قران به آن اشاره می کند: (يد الله مغلولة، غلت أيديهم ولعنوا بما قالوا)
- چرا به سفر گردشگران ایرانی به مصر اعتراض می کنید و در برابر گردشگران یهودی سکوت می کنید یهود کسانی هستند که یک ملت را از خانه اش بیرون کرده و دهها هزار مصری را کشته است، آنها در حال تخریب مسجد الاقصی هستند و شما با دشمن خیالی تشیع در حال جنگید؟
- آیا این هجوم مذهبی و فرقه ای شما نقض قانون اساسی نیست که با دست های خودنوشته اید و در ان به آزادی بیان رای داده اید پس چرا عهدتان را شکسته اید؟ آیا این یک فتنه مذهبی طراحی شده از سوی دشمنان نیست طرحی که شما ننقش مهمی را ندانسته در آن ایفا می کنید؟
- شیعیان مشترکات زیادی با شما مانند ایمان به خدا، ملائکه، کتاب، پیامبر و روز معاد، حج، زکات و.. دارند آنها هم مصریانی مانند خود شمایند، پس با مسیحیانی که در این امور با شما مشترک نیستند چه کار می خواهید انجام دهید؟ آیا قرآن شما را از تفرقه باز نمی دارد. آیا زمان آن نرسیده که به ندای عقل و شرع گوش دهید؟
وی در پایان می گوید: الان زمان آزمایش شما بود و قدرت را به دست گرفتید، با ملت مصر چه کردید؟ با اسلام وشریعت چه؟ آیا با اسراییل قطع رابطه کردید و یا اینکه آن را دوست عزیز خطاب نمودید؟ ایران این کار ار یک روز بعد از انقلابش عملی کرد جواب این اقدام و فکر کردن در مورد آن بر عهده خودتان باشد… شیعیان ایران ، عراق، سوریه، لبنان و خلیج فارس متحدند، یک سخن می گویند و ایمان وعقیده شان یکی است اما شما وحدت ندارید… شیعیان ، شبکه های شیعی برای سب و دشنام و لعن و تکفیر ندارند و از شیوخ شیعه سخنی مبنی بر انجام این کار وجود ندارد اما شیوخ فتنه تکفیری ها مانند القاعده و جبهه النصره و … تمام این کارها را انجام می دهند … اگر بخواهم فضایل شیعه را تماما بنویسم چندین روزنامه می شود.
منبع : شیعه نیوز
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا… امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟…»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
گل نازدانه پدر
رقیه …رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه… رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه… رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید
ره گشایید که یارم ز سفر می آید
کاش می شد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید پدر می آید
نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می آید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالبا درد به دنبال جگر می آید
راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست!
سر که آشفته شود حوصله سر می آید
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمامه از آن بهر تو در می آید
به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم
غیر من از پس کار تو که برمی آید؟
راستی!هیچ خبر دار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می آید؟
راستی!هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من!به تو چادر چقدر می آید
سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند
جای آن لخته ی خونم ز بصر می آید
محمد سهرابی
هميشه براي ما نسل سومي ها سؤال بوده كه به راستي همت و باكري و باقري و خرازي و كاوه و جواناني از اين دست، در آن سن و سال چگونه به آن جايگاه رسيدند كه لشگر قلوب را فرماندهي مي كردند و خاكريزهاي حماسه را فتح. آيا افسانه نبودند؟ و رسالت مصطفي اين بود كه پاسخي زنده باشد براي اين سوال. جواني كه دانسته بود امروز صحنه نبرد حق و باطل كجاست و در خط مقدم اين ميدان بود.
آنهايي كه گمان مي كنند انقلاب پير و خسته شده بايد مصطفي را بشناسند. او كه همنام چمران است و يادش را زنده كرد؛ مرد علم و جهاد.
و چه كوته نگر است آن دشمني كه گمان مي كند با گلوله مي توان اين حركت مجاهدانه را متوقف كرد. آري! مصطفي ها نمي ميرند.
از همان روزهاي اول حاج حسين گفته بود برويم و با خانواده شهيد گفت و گو كنيم. مشتاق بوديم و عجله داشتيم اما آنها بشدت درگير بودند و هر روز يك جايي مراسمي بود. بالاخره توفيق رفيق راه شد و دو روز بعد از تشريف فرمايي حضرت آقا به خانه مصطفي، مهمان خانه پدر اين دانشمند شهيد شديم و آنچه مي خوانيد ماحصل گفت و گوي ما با رحيم احمدي روشن، صديقه سالاريان و فاطمه بلوري كاشاني -پدر، مادر و همسر شهيد- است.
بعد از ظهر بود كه رسيدم منزل پدر شهيد. با آن تصوير بزرگي كه از شهيد روي ديوار ساختمان نصب بود، پيدا كردن خانه شان در كوچه كار دشواري نبود. خانه ساكت بود. نيم ساعتي زودتر از قرارمان رسيده بودم. قاب عكس مصطفي گوشه پذيرايي بود و لبخند مي زد. تا مادر خانواده بيايد، كمي با آقا روح الله حرف زدم. دوست صميمي شهيد كه هر قدر هم مي خواست خودش را عادي نشان بدهد، چشمهايش داد مي زد كه چقدر داغدار است. داغ مصطفي…
¤
مصطفي فرزند دوم خانواده است و سه خواهر دارد. خواهر بزرگ تر كارشناسي ارشد اصلاح نباتات از دانشگاه تربيت مدرس، خواهر بعدي كارشناسي ارشد اقتصاد و آخرين خواهر هم دانشجوي كارشناسي ارشد پليمر در دانشگاه امير كبير. علم و دانش در خانواده احمدي روشن اپيدمي است!
خودش هم كه دانش آموخته نخبه دانشگاه شريف در رشته شيمي. دوستش مي گويد مصطفي دنبال دكترا و مقاله ISI و اين جور حرف ها نبود. «بعضي ها دنبال اين هستند كه مقالات و تحقيقاتي داشته باشند كه از دانشگاه هاي خارج دعوتنامه بگيرند اما مصطفي نگاه مي كرد ببيند نياز واقعي كجاست، مي رفت سراغ همان.»
مادر خانه دار است و مي گويد: «خودم را وقف تربيت و تحصيل بچه ها كردم و خيلي چيزهاي ديگر كه براي بعضي ها مهم است، براي من مهم نبود.»
پدر مي گويد: «با هم رفيق بوديم. مثل دو تا دوست. هميشه مترصد بود به نحوي ما را خوشحال كند.»
¤
پدر مصطفي چند سال پيش از انقلاب وارد شهرباني مي شود. اما چون زير بار حرف زور و اوامر طاغوت نمي رفته، اغلب در زندان و زير شكنجه بوده است. اصليت پدر همداني است. مي فرستندش يزد. خانه اي مجردي اجاره مي كند. همانجاست كه صديقه خانم را كه آن روزها مدرسه مي رفته، مي بيند.
آقا رحيم اهل مسجد محل هم هست. همان مسجدي كه مادر صديقه مي رود. شنيده پدر صديقه خانم به رحمت خدا رفته و مادرش شيرزني است كه چهار دختر را با آبرومندي بزرگ مي كند. اينها را كه مي فهمد، مصمم تر مي شود و خواستگاري مي كند. مادر از اينكه يك آدم نظامي اهل مسجد و مومن است، خوشش مي آيد و اينطور مي شود كه ازدواج مي كنند. شغل رحيم تعقيب و سركوب مخالفان رژيم است اما خودش هم جزء همين مخالفان است و اطاعت نمي كند. هر روز يك دردسر و داستاني برايش درست مي كنند و بيش از آنكه در محل كار باشد در زندان و بازداشت است. بعد از پيروزي انقلاب برمي گردند همدان، محله امام زاده عبدالله. اولين و آخرين پسر خانواده احمدي روشن در همين محله متولد مي شود. اسمش را مي گذارند مصطفي. چه كسي فكرش را مي كرد اين نوزاد نحيف كه موقع تولد فقط دو كيلو وزن داشت، يك روز چنان خار چشم دشمنان اين آب و خاك مي شود كه…
جنگ كه شروع مي شود، رحيم هم عازم جبهه مي شود. آقا رحيم از حضورش در جبهه حرف چنداني نمي زند و عمداً طفره مي رود. مي پرسم در كدام عمليات ها بوديد؟ مي گويد؛ ما آن عقب ها بوديم!
¤
از روش تربيتي مصطفي كه مي پرسم، مادرش مي گويد؛ «مصطفي در خانواده اي تقريباً مذهبي به دنيا آمد.» توضيحات بعدي معلوم مي كند كه تقريباً مذهبي داريم تا تقريباً مذهبي! جد پدري و مادري مصطفي، هر دو مجتهد بوده اند. از طرف پدري، جدش ملامصطفي همداني است و از طرف مادري هم جدش مي رسد به آيت الله سيد مهدي مهدوي اردكاني كه هم دوره و هم درس آيت الله نخودكي بوده و در حوزه عليمه نجف درس مي خوانده و مزارش در يزد زيارتگاه است.
پدر از همان اول هر جا مي رفت او را هم با خودش مي برد؛ مسجد، تشييع شهدا. بزرگ تر كه شد، خودجوش به اينطور مجالس مي رفت.
هميشه خنده رو و بذله گو بود و اين موضوع در تمام عكس هايش هم هويداست كه لبخندي بر لب دارد.
مصطفي علاقه عجيبي به مادر و پدرش داشت و همين علاقه بين مصطفي و عليرضاي چهار ساله اش هم بود.
¤
عموي مصطفي هم همان اوايل جنگ در سال 60 در كردستان مفقودالاثر شد. وقتي همرزمانش مجبور شدند تركش كنند، مجروح اما هنوز زنده بود. پيكرش هرگز بازنگشت. اسمش ابوالمحسن بود. مي گفت چشم هاي اين بچه نشان مي دهد مرد بزرگي خواهد شد. راست مي گفت. مصطفي آنقدر بزرگ شد كه رفت پيش عمويش.
¤
بعضي ها فكر مي كنند شهدا قديس هستند اما مصطفي زندگي را دوست داشت. شغلش را دوست داشت. همسر و بچه اش را دوست داشت. پدر و مادرش را هم دوست داشت. مسائل مادي زندگي اش را هم درست تامين مي كرد. با همه اينها، صادقانه خدمت مي كرد. هميشه مي گفت وجدانم راحت است كه در مقابل اين حقوقي كه مي گيرم، چندين برابر كار مي كنم. پست هاي مهمي هم به مصطفي پيشنهاد كرده بودند. از مديرعاملي ايران خودرو تا پست هاي كليدي در وزارت نفت و …
اينها را مي آمد خانه و به من مي گفت؛ مامان! الان محل خدمت اينجاها نيست. محل خدمت فقط در انرژي اتمي است. چيزي كه مظلوم واقع شده، اين است. من نمي توانم كارم را آنجا نيمه كاره بگذرام و بروم دنبال اين پست ها. بچه هايي كه با خودم بردم آنجا، آن بيست - بيست و پنج نفر را كه در خط رهبري هستند، نمي توانم رهايشان كنم و بروم.
¤
خط قرمز مصطفي، ولايت فقيه بود. به ندرت عصباني مي شد و آن موارد نادر هم زماني بود كه كسي مي خواست از اين خط قرمز عبور كند.
خيلي وقت شركت در راهپيمايي نداشت. اما اگر يك روزي احساس مي كرد كه حضورش ضروري و امر رهبر است حتماً مي رفت، با همسرش. عليرضا را هم مي گذاشت روي دوشش و مي برد. حتي اگر شبش دير وقت از نطنز رسيده و خسته بود. مثل 9 دي.
مادر مي خنديد و مي گفت؛ اين بچه را ديگر كجا مي بري؟ مصطفي جواب مي داد: نه مادر! عليرضا هم بايد ياد بگيرد.
¤
مصطفي شب امتحاني بود. آنقدر خوب درس را در كلاس مي گرفت كه نيازي نبود به او بگوييم درس بخوان. مي گفت رتبه ام سه رقمي مي شود و فقط هم مهندسي شيمي شريف. همين هم شد؛ 729 مهندسي شيمي شريف. چيزي هم كه باعث شد بعد از دانشگاه برود در انرژي اتمي، نه درس خواندن زياد كه كارهاي تحقيقاتي و عملي اش بود. مصطفي بيشتر از آنكه در كتابخانه و كلاس باشد، در آزمايشگاه بود. از اين آزمايشگاه به آن آزمايشگاه.
در دانشگاه خيلي فعال بود. در كنار اين فعاليت ها به مسائل سياسي هم خيلي حساس بود. در زمينه مسائل علمي ادعايي نداشت. ادعايش در سياست بيشتر بود! بينش و بصيرتش بالا بود. مثل 9 دي.
علاقه خاصي هم به سردار بي نشان احمد متوسليان داشت. عضو شوراي مركزي بسيج دانشجويي بود. كتابخانه و نوارخانه راه انداخته بود. مسئول فرهنگي بسيج بود. همانجا هم با خانمش آشنا شد.
¤
خواستگاري كه رفتند، نه سربازي رفته بود و نه كار داشت. خانواده دختر گفتند سربازي ات را كه رفتي و كار پيدا كردي بيا حرف بزنيم. يك سال نشد كه به خاطر قد و وزن معاف شد. شغل هم پيدا كرده بود. محرمانه بود و نمي توانست بگويد كار دارم. بالاخره راضي شدند.
از همسر شهيد مي پرسم؛ مصطفي چه داشت كه براي همسري انتخابش كرديد؟
- دو خصوصيت اصلي داشت. صداقت و ايمان واقعي. وقتي با هم صحبت كرديم، درسش تمام نشده بود، سربازي نرفته بود و كار هم نداشت. اما فهميدم آدمي است كه روي اهدافش پايبند است و اهل كوتاه آمدن نيست. مهرباني اش هم كه جاي خود داشت. طوري برخورد و رفتار مي كرد كه جايي براي دغدغه هاي مادي و اينجور نگراني ها باقي نمي ماند.
مصطفي هيچوقت براي پول كار نمي كرد. او از اصلي ترين افرادي بود كه سايت نطنز را راه اندازي كردند اما هرگز انتظار پاداش نداشت. خانواده اش هم همينطور. مي گفت ما هيچ چشم داشتي نداريم. و نداشت كه اگر داشت مستاجر نبود.
¤
همسر مصطفي از اول هم مي دانست عاقبت اين راه را. حتي خوابش را هم ديده بود؛ «هنوز عقد هم نكرده بوديم. خواب ديدم هوا باراني است و من سر قبري نشسته ام كه روي سنگش نوشته شده شهيد مصطفي احمدي روشن…»
به خودش هم گفته بود اما مصطفي با شوخي و خنده ماجرا فيصله مي داد و مي گفت بادمجان بم آفت ندارد.
يك بار كه خيلي پاپي اش مي شود خود مصطفي هم مي گويد؛ من در 30 سالگي شهيد خواهم شد…
¤
مي پرسم به اين همه كار و مشغله اعتراض نمي كرديد؟
همسر مصطفي مي گويد؛ سخت بود اما وقتي بود چنان بود كه آن نبودن ها جبران مي شد. گاهي سه بار در هفته مي رفت و مي آمد. يك شبي كه فردايش در نطنز جلسه داشت آمد. گفتم مگر شما فردا جلسه نداريد و نبايد آنجا باشيد؟مصطفي گفت بله. مي روم. آمدم شما را ببينم. دلم برايتان تنگ شده بود.
¤
آدم توداري بود. برخي كارها و فعاليت هاي مصطفي بعد از شهادتش براي خانواده آشكار مي شود. اسرار شغلي اش را به خوبي حفظ مي كرد. آن روزي كه قرار بود خبر غني سازي اعلام و جشن هسته اي گرفته شود، مصطفي چند دقيقه قبلش تماس مي گيرد و به مادرش مي گويد؛ «تلويزيون را روشن كنيد. تا چند دقيقه ديگر رئيس جمهور خبر مهمي مي دهد.»
مادر فقط مي داند كه مصطفايش در سايت نطنز كار مي كند. 12 روز در محل كار است و يك روز مي آيد خانه. همين.
¤
عاشق مادربزرگش بود. هر وقت كارشان گره مي خورد، به مادرش زنگ مي زد و مي گفت؛ «مادر به ننه بگو برايمان نماز بخواند و دعا كند.»
مصطفي حج تمتع هم رفته بود و حاجي بود. فقط پدر بود كه گاهي حاجي صدايش مي كرد اما مادربزرگش هميشه مي گفت؛ «حاج مصطفي».
¤
سرعت پيشرفت مصطفي آنقدر زيادي بود كه گاهي به شوخي مي گفتيم با اتوبوس تندرو مي رود! هر چند ماه يك بار، يك پست بالاتر و مهم تر مي گرفت. خواهرش شوخي مي كرد و مي گفت؛ اينجوري كه مي رود، دبير كل سازمان ملل مي شود!
خانمش گاهي به شوخي مي گفت؛ اينقدر برايش دعا نكنيد كه بالاتر برود. يك وقت آنقدر بالا مي رود كه ديگر ماه ها و سال ها خانه نمي آيد و نه شما مي بينيدش و نه من.
¤
مصطفي هم با خيلي سرشناس ها رفت و آمد داشت و هم با قشر محروم و پايين. شايد روابطش با بالايي ها كمتر اما با پايين دستي ها بيشتر و گرمتر مي شد. هر چقدر بالاتر مي رفت، متواضع تر مي شد.
خيلي ريزبين بود. يك روز مهمان داشتند. آمده بودند خواستگاري خواهرش. مادرش را صدا زد و آهسته گفت؛ مادر انگشترت را دربياور.
مادر با تعجب مي پرسد چرا؟! اين انگشتر هميشه دست من است!
مصطفي مي گويد: شايد فكر كنند اين انگشتر براي فخرفروشي است و ماديات براي ما ارزش است.
¤
حريت داشت. وقتي در جلسات خيلي عصباني مي شد، بلند مي شد و آستين هايش را مي زد بالا و مي گفت؛ به اين دست ها نگاه كنيد! اين پوست و استخوان مال طبقه سه جامعه است. من لاي پر قو بزرگ نشده ام و نمي گذارم شما اينطور و آنطور كنيد.
هميشه مي گفت؛ من به باباي پير و زحمت كشم و مادري كه مرا تربيت كرده، افتخار مي كنم.
مثل پدرش بود. زير بار حرف زور و ناحق نمي رفت. پدر مصطفي مي گويد: دو تا از بچه هاي نطنز را اخراج كرده بودند، به ناحق. ايستاد و آنقدر مقاومت كرد تا آنها را برگرداند. تحمل نمي كرد در حق زيردست اجحاف شود.
¤
بيابان هاي نطنز در زمستان سرماي وحشتناك و در تابستان، گرماي وحشتناكي دارد. ماه رمضان كه از نطنز بر مي گشت، لبهايش از تشنگي خشك شده و شكمش به گرده اش چسبيده بود اما باز هم حاضر نبود روزه نگيرد. هيچوقت در زمينه مسائل معنوي ادعايي نداشت. جهادش در كار بود.
آرام و قرار نداشت. خانه هم كه بود، دائم به موبايلش زنگ مي زدند. بعضي وقت ها كه مي خوابيد، يواشكي مادرش موبايلش را از كنارش برمي داشت تا مصطفي كمي بتواند استراحت كند.
¤
به بيت المال به شدت حساس بود. بعضي از پيمانكارهايي كه با آنها كار مي كرد، گاهي مي گفتند مصطفي تو ديگر داري از رفاقت و آشنايي با ما سوءاستفاده مي كني! اينقدر كه طرف بيت المال را مي گيري.
مصطفي هم جواب مي داد؛ عوضش من دنبال حق شما هستم. كسان ديگر شايد پيشنهادهاي بالاتري بدهند اما در پول دادن اذيتتان مي كنند. اما من سعي مي كنم سروقت حق و حقوقتان را بدهم. من در پول دادن با شما راه مي آيم و شما هم جنس خوب و ارزان تر و سروقت بدهيد.
در يك معامله اي، يك سوم قيمت كالا را تخفيف گرفته بود. يكي از فروشنده ها مي گويد شما فلان قدر به سازمان سود رساندي.
مصطفي مي گويد: سازمان نه! بيت المال مردم. سازمان كه از جيبش پول نمي دهد. اين پول براي مردم است.
ماشين زير پايش يك پژو 405 بود. با همين ماشين مي رفت نطنز و مي آمد. گاهي هم با ماشين پدرش مي رفت. به شوخي مي گفتيم؛ ببخشيد! لااقل پول بنزينش را بده! مي خنديد و به شوخي مي گفت؛ اين لگن بنزين هم مي خواهد؟! اصلاً برداريد و ببريد. مال خودتان!
¤
چند سالي بود كه مادر دلشوره و استرس داشت. حتي قبل از اينكه ترورها شروع شود. مصطفي هم مي گفت: مادر جان! من كاره اي نيستم.
يك هفته پيش از شهادتش بود كه مادر و خواهر به خانه مصطفي رفته بودند. وقتي بيرون مي آيند، مصطفي هم پشت سرشان بيرون مي آيد. مادر و خواهر بدون اينكه مصطفي متوجه شود سايه به سايه او مي روند و تعقيبش مي كنند تا برود مغازه و برگردد. نزديك خانه آنها را مي بيند و شروع مي كند به اعتراض! مگر شما خانه و زندگي نداريد كه دنبال من راه افتاده ايد؟!
مصطفي اسلحه هم داشت. پدرش حمايل هم برايش خريده بود اما هيچوقت همراهش نبود. مادر معترض بود و او در جواب مي گفت؛ مادر! اين ماسماسك است! اين را ما دستمان مي گيريم كه دل شما خوش باشد والا آن كسي كه بخواهد مرا ترور كند فرصت استفاده به من نخواهد داد. اگر قرار باشد اجازه استفاده به من بدهد كه ديگر تروريست نيست!
راست مي گفت. آنهايي كه مصطفي را ترور كردند، بدون شك او را خوب مي شناختند. مصطفي جوان چالاكي بود. اگر اندازه بمب هاي ترورهاي قبلي، وقت داشت حتماً نجات پيدا مي كرد. اما بمب طوري بود كه چهار-پنج ثانيه اي منفجر شد.
مصطفي خوب مي دانست در چه راهي پا گذاشته است اما اهميتي نمي داد.
مادر براي آنكه به همسرش دلداري بدهد مي گفت؛ همان خدايي كه در جبهه ها هست در شهر هم هست و تا چيزي مقدر نباشد اتفاق نخواهد افتاد.
وقتي دلشوره ها زياد مي شد، مادر با خودش مي گفت اگر پسرم را از اين راهي كه مي رود منصرف كنم، پيمان شكني است. ما اينقدر شعار داديم و فريا زديم «انرژي هسته اي حق مسلم ماست» ، وقتي آن سه دانشمند را ترور كردند گفتيم بچه ها كوتاه نياييد و ادامه بدهيد، حالا كه موقع امتحان خودمان است چطور جا بزنيم و خودمان را كنار بكشيم.
¤
آخرين باري كه مصطفي رفته بود خانه پدرش، شب دوشنبه بود. دو روز پيش از اتفاق. ساعت 8 بود و هنوز نيامده بودند. مادر با اعتراض تماس مي گيرد و مي گويد مگر اينجا رستوران است كه بيايي و شام بخوري و بروي! مي خواهيم ببينيمتان. مصطفي زود خودش را مي رساند.
فردايش مي رود نطنز و دو روز بعد بر مي گردد. صبح چهارشنبه مادر مي خواهد برود مصطفي را ببيند. با آقا رحيم مي روند بيرون. جايي كار دارند و از آنجا قرار است بروند پيش مصطفي.
خبر دادن دوستان هم براي خودش ماجرايي است! دو مامور رفته اند منزل مصطفي و همسرش را سوال پيچ كرده اند! دو نفر هم آمده اند جلوي منزل پدرش. گفته بودند دكتر مصطفي احمدي روشن جلوي دانشگاه علامه ترور شده و با شما چه نسبتي دارد؟!!
سراسيمه برمي گردند خانه. يكي از دخترها مي گويد مادر نگران نباش. مي گويند دكتر مصطفي احمدي روشن. مصطفي كه دكتر نيست! مادر مي گويد چقدر ساده اي دختر! مصطفاي ماست.
مادر به هر كدام از دوستان زنگ مي زند، كسي جوابگو نيست. فقط موفق مي شود يكي را پيدا كند. مي پرسد: مهندس! فقط يك كلمه بگو. مصطفاي من زنده است؟ و او مي گويد: ان شاالله.
پدر و مادر در آن شلوغي و ترافيك نمي فهمند چطور خودشان را مي رسانند خانه مصطفي. پدرخانم مصطفي جلوي در است و مي گويد نترسيد چيزي نشده. مادر مي گويد راستش را بگو حاجي.
بغض مي تركد… شب دل مادر آرام ندارد. نيمه شب مي زند بيرون و در آن سرما در خيابان هاي اطراف خانه مصطفي راه مي رود.
تا اينجاي حرف ها، مادر مصطفي آرام است اما …
«دلم مي خواست مصطفي را در همان لباس هاي خوني خودش و با همان وضع ببينم…» بغض و گريه امان نمي دهد…
در معراج شهدا هم فقط يك لحظه طاقت ديدن صورت مصطفي را دارد. مصطفايي كه آنقدر دلبستگي به مادر داشت كه حتي زمان دانشجويي هم مثلا اگر مي خواست دكتر برود با مادرش مي رفت و رفقايش به او مي گفتند بچه ننه!
¤
از پدر مي پرسم اگر يك بار ديگر مصطفي را ببيني به او چه مي گويي؟
آقا رحيم آهي از ته دل مي كشد كه سوز آه همچون تيري به مغزم فرو مي رود و مي گويد؛ «ايشان الان هم حاضر و ناظر است. اين حرف من نيست، حرف خدا در قرآن است. ولا تحسبنّ الّذ ين قت لوا ف ي سب يل اللّه أمواتًا بل أحياأ ع ند رب ّه م يرزقون.
به او مي گويم مصطفي جان! خوش به حالت. خوش به سعادتت كه در اين چند روز بي ارزش دنيا زحمت كشيدي و خدا مزد زحمتت را با شهادت داد.
ممكن بود هزار اتفاق برايش بيفتد. خدا خيلي مصطفي را دوست داشت كه در ايام اربعين آقا امام حسين(ع) به فيض شهادت رسيد. شهادت در اين ايام چيز ديگري است.
مرگ بر آمریکا، یک شعار نیست؛ یک عقیده است…
مرگ بر آمریکا سند هویت و ابتکار و افتخار جمهوری اسلامی است. وقتی سیاست ما عین دیانت ماست، مرگ بر آمریکا عین دینداری و نماد عبودیت ما به درگاه حضرت حق است.
مرگ بر آمریکا یعنی ما فقط و فقط حضرت الله را میپرستیم و از او یاری میجوییم و دست رد بر طاغوتیان عالم میزنیم.
مرگ بر آمریکا یعنی رب عالم، پرورانندهی عالم است و دست مستکبرین تا آنجا توان دارد، که حضرت احدی اجازه و فرصت تعدی و گردنکشی را بهر امتحان خویش به آنها بدهد.
مرگ بر آمریکا یعنی رکوع و سجود نماز ما، یعنی طواف و رمی ما، یعنی زمین و زمان هنوز زنده است و با پلیدان عالم میجنگد.
مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر طاغوت و شیطان مجسم، یعنی همهی هویت ما که اگر نفی آن نمیکردیم خورشید ولایت بر قلبمان نمیتابید.
مرگ بر آمریکا مصداق آزادیخواهی در زمان معاصر است که با ظهور قابیلیان در زمین متولد شده است. مرگ بر آمریکا ندای طبیعت زنده و عالم هستی است . عالمی که میخواهد آینهی تمام نمای حضرت حق باشد و طاغوتیان زمان اجازهی آزاد شدن ظرفیتها و عظمتهای آن را نمیدهند و بالاخره مرگ بر آمریکا یعنی حیات و سرزندگی بشری که فقط حضرت الله را در واسطههای فیضش در زمین میطلبد.
رهبری عزیز دربارهی مرگ بر آمریکا میفرمایند:
مرگ برامریکا را کسی به ملت ایران یاد نداد. از اعماق جان یکایک مردم بر آمد که مرگ بر آمریکا. حال عدهای در گوشه و کنار پیدا میشوند و مورد سؤال قرار میدهند که چرا؟ چرا شما این چرا را به جایگاه خودش به کار نمیبرید؟ چرا نمیپرسید که چرا رژیم آمریکا با ملت ایران به جرم اینکه خواسته است مستقل باشد این همه کینهورزی و دشمنیکرد و باز هم میکند؟
(۱۳۷۳/۰۸/۱۱ در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان)
شعار مرگ بر آمریکا مانند شعار بقیهی انقلابها نبود که صرفاً برای بسیج اجتماعی اعلام شود و بعد از انقلاب راه خویش در پیش گیرد. آنگاه که انقلاب اسلامی اتفاق افتاد رژیم پهلوی که یکی از عمال استکبار بود سقوط کرد و در ۱۳ آبان انقلاب دوم به وقوع پیوست و دست اجانب ازجمهوری اسلامی کوتاه شد.
و مرگ بر آمریکا نه تنها رنگ نباخت بلکه در بسترهای مختلف انقلاب رساتر فریاد زده شد؛ و امروز که عدهای با مصادرهی حضرت امام سعی دارند شعار مرگ بر آمریکا را از آنها بگیرند آنها با باوری انقلابیتر از سال ۵۷ مرگ بر آمریکا را فریاد میزنند. این فریادها از آن جهت است که ملت ایران میداند تشیع تا قیام قیامت زنده است. لذا برای فراگیر ساختن نور ولایت در عالم از بذل جانش ابایی ندارد.
همان طورکه حضرت امام فرمودند:
ما تا آخر ایستادهایم و با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد مگر اینکه آدم شود و دست از ظلم کردن بردارد.
(صحیفهی نور ج۱۹ ص ۷۴ در جمع وزیر امور خارجه، سفرا و کارداران جمهوری اسلامی در اروپا ۶/۸/۱۳۶۳)
این انقلاب با ایمان و تلاش وافر جوانانش اجازه نخواهد داد که شعارهای انقلاب کمرنگ شود و پای نامحرمان به این مملکت باز شود.
انقلاب ها به ضد خود تبدیل میشوند چون شعارهایشان قراردادی است لکن شعار مرگ بر آمریکا در ناموس هستی جای دارد. لذا این شعار تا قلب جنبش وال استریت و مخالفان نظام سرمایهداری در اروپا پیش رفته است و این یعنی مرگ بر آمریکا باور آزادگان جهان برای فروریختن نظام شیطانی دنیای مدرن و پست مدرن در سرتاسر عالم است.
همانطور که حضرت علیعلیهالسلام بعد از حاکمیت، انقلابیترند و ایشان در سه جبهه برای گسترش عدالت شمشیر میزنند و این انقلابیگری کار را به کربلا میکشاند و سپس انوار غدیر در شاگردان امام باقرعلیهالسلام و امام صادق علیهالسلام ظاهر میشود و سپس خباثتهای عباسیان با روش اهلالبیت علیهمالسلام بر ملا میشود و همچنان این سیر ادامه مییابد تا به انقلاب اسلامی میرسد؛ در این انقلاب عزیز، این شور توحیدی با روحیه جهادی و صبر و توکل تا ظهور حضرت حجت علیهالسلام هرگز از زایندگی نمیایستد تا به برکت مرگ بر امریکا تمدنی به وسعت آسمان بر ویرانههای دنیای اومانیستی بنا کند.
آنها که مرعوب و مجذوب به خانهی سست و عنکبوتی دنیای مدرن نگاه میکنند و خوی شیطانی مستکبران را در مذاکرات هستهای نمیبینند و این گردنکشیها را نه ناشی از ضعف آنها که نشأت گرفته از قدرت آنها میدانند بدانند مصداق این آیهی الهی شدهاند:
…والذین کفرو اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم منالنور الی الظلمات اولئک اصحابالنار هم فیها خالدون (آیهی ۲۵۷ سورهی بقره)
آری چه بد سرپرستانی برای خویش اختیار کردهاند!
اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد
در روز سیزدهم محرم سال 61 هجری قمری بعد از آن که سرهای مقدس شهدای کربلا را به همراه اسرای کربلا در شهر کوفه گرداندند، اهل بیت امام حسین علیه السلام را وارد دار الاماره ابن زیاد کردند. آن ملعون دستور داد تا سر مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام را پیش رویش قرار دهند، آن گاه زنان و کودکان را به همراه امام سجاد علیه السلام در حالی که با طناب بسته بودند، وارد مجلس او نمودند و در برابر آن ملعون ایستاده نگه داشتند.
نقل شده است که حضرت زینب سلام الله علیها به صورت ناشناس و در حالی که لباس های کهنه ای بر تن داشتند وارد مجلس شدند و گوشه ای از قصر در کنان زنان نشستند. ابن زیاد ملعون سوال کرد: این که بود در آن جا با گروهی از زنان نشست؟! حضرت زینب سلام الله علیها جواب ندادند. ابن زیاد برای بار دوم و سوم سوال خود را تکرار کرد تا این که یکی از کنیزان گفت: این بانو دختر فاطمه سلام الله علیها، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ست. ابن زیاد روی به جانب حضرت زینب سلام الله علیها نمود و گفت: خدای را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت! و گفته های شما نادرست از آب در آمد. حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: خدای را سپاس که ما را به پیامبر خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم گرامی داشت و از پلیدی ها پاک نگه داشت. فاسق رسوا می شود و نابکار دروغ می گوید و چنین فردی ما نیستیم، بلکه دیگری است. ابن زیاد ملعون گفت: کار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیدی؟! حضرت پاسخ دادند: چیزی جز نیکی و زیبایی ندیدم. آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود که به سوی جایگاه ابدی خویش شتافتند و در آن آرمیدند. عبیدالله بن زیاد که از پاسخ کوبنده آن حضرت بسیار خشمگین شد، تصمیم به قتل ایشان گرفت ولی عمر بن حریث دخالت کرده و گفت: او زن است و زن را بر سخنش ملامت نمی کنند. هم چنین در برابر جواب های کوبنده حضرت سجاد علیه السلام اراده قتل آن حضرت را نمود، که با دفاع و حمایت حضرت زینب سلام الله علیها از قصد پلیدش منصرف شد. پس از برگزاری این جلسه شوم، عبیدالله دستور داد تا اهل بیت امام را در زندان کوفه نگه دارند و نیز قاصدان خبر قتل سید الشهدا علیه السلام را در همه جا منتشر کنند.
نامه عبیدالله بن زیاد به یزید
در روز سیزدهم محرم سال 61 هجری قمری عبیدالله بن زیاد به یزید نامه ای نوشت و او را از شهادت امام حسین علیه السلام با خبر کرد. چون نامه به یزید رسید و از مضمون آن آگاه شد در جواب نامه نوشت تا سر مقدس امام و سایر شهدا را به همراه اسیران به شام بفرستد.
شهادت عبدالله بن عفیف
عبداله بن عفیف یکی از اصحاب بزرگ وار امیر مومنان علیه السلام بود که در جنگ های جمل و صفین در رکاب آن حضرت جنگیده بود، دو چشم خود را از دست داده بود و از آن پس مدام به عبادت مشغول بود. او در روز سیزدهم محرم سال 61 هجری به دستور عبیدالله به شهادت رسید. جریان شهادت او چنین بود: او در مسجد کوفه حاضر بود و سخنان عبیدالله را گوش می کرد. آن گاه که ابن زیاد گفت: حمد خدایی را که حق و اهل حق و حقیقت را پیروز کرد، یزید و پیروانش را نصرت داد، کذاب پسر کذاب را بکشت!! او با شهامت از جا برخاست و گفت: ای پسر مرجانه! کذاب تویی و پدرت و آن کس که تو و پدرت را بر این جای گاه قرارداد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از دم شمشیر می گذرانی و این چنین جسورانه بر منبر مومنان سخن می گویی؟! عبیدالله که انتظار چنین پیش آمدی را نداشت با شدت عصبانیت قریاد زد: او را نزد من بیاورید و ماموران از هر طرف هجوم آوردند تا او را بگیرند، اما حمایت شدید افراد قبیله عبدالله بن عفیف، آنان را ناکام گذاشتند. شب هنگام ماموران پلید ابن زیاد به خانه او ریختند و آن بزرگ وار را از خانه خارج کردند و با ضربات شمشیر به شهادت رساندند. آن گاه ابن زیاد ملعون دستور داد سرش را جدا کرده و بدنش را در کوفه به دار آویزند.
زمین دلواپست بود و هوا مبهوت چشمانت
وَ هر چه بود بین این و آن می ماند حیرانت
سرت بر روی نِی، آفاق را آشفته می گرداند
زمین بر غیرتش برخورد از لب های بی جانت
که خون از صخره ها و سنگ های سخت جاری شد
وَ لاله تا ابد سر در گریبان برد داغانت
زمین از آسمان و آسمان از ابر می پرسید…!؟
چرا نامردمان بر خیزران کردند مهمانت
نمک خورده نمک دان را شکستند و بدون شرم
سوار اسب می تازند بر پهلوی عریانت
وَ زینب با گلوی تشنه با افلاک می گوید
که سر را کاش بگذارد دمی بر روی دامانت
نه تنها ماه بلکه کلّ هستی عاشقت بودند
که شمع جانمان می میرد از شام غریبانت
خدا این لحظه ها را تا ابد در یاد خواهد داشت
که باران می زند بر چهره و رنگ پریشانت
یقینا ردپای عشق در اعصار خواهد ماند
نشان آخرین حرف دل از اعجاز قرآنت
وعده نابودی اسرائیل در قرآن کریم
( انشاء الله ……..)
امام خمینی «ره » فرمودند :
” هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید “
نام من سرباز کوي عترت است، دوره آموزشي ام هيئت است. پــادگــانم چــادري شــد وصــله دار، سر درش عکس علي با ذوالفقار. ارتش حيــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازي پي هر فرصتم. نقش سردوشي من يا فاطمه است، قمقمه ام پر ز آب علقمه است. رنــگ پيراهــن نه رنــگ خاکــي است، زينب آن را دوخته پس مشکي است. اسـم رمز حمله ام ياس علــي، افسر مافوقم عباس علي (علیه السلام).
باز محرم شدو دلها شکست از غم زينب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست
آب در اين تشنگي از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم وليلا همه در خون شدند اين چه غمي بود که دنيا شکست
محرم ماه غم نيست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسين است
بانو
و تو همچنان دوست داشتی چادر از سرت نیفتد،
نه به خاطر چادر که عزیزترینش میداری،
به خاطر خودت که دانشگاه را با سالن مد اشتباه نگرفتهای
و آمدهای تا صرفاً درس بخوانی و فعالیت کنی، …
و به خاطر خودت که پسران دانشگاهتان
تو را با عروسکهای مد روز دانشگاه
اشتباه نگیرند که بخواهند با هر بهانهای نزدیکت شوند…
با ما چه کرده اند …!؟
ما را چه می شود …!؟
از خود و از خدای خود، بیگانگی تا به کجا …!؟
به کجا چنین شتابان …!؟
زنهار، این ره که میرویم! به ترکستان است …
تا دیر نشده و عمری باقی است، به خود بیاییم …
کمی بصیرت ره گشاست
بسم الله …
ولایت علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی
مهر تابان ولایت، شد نمایان در غدیر
باز بخشید این بشارت، خلق را جان در غدیر
«هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست»
این ندا پیچید در گوش بزرگان در غدیر
خاطر اهل ولا زین گفته شد امیدوار
ناامید از رحمت حق گشت شیطان در غدیر
عید سعید غدیر بر شما مبارک.
روز عرفه، روز بی پیرایگی و آراستگی در عرفات خدا
و روز زمزمه رازمندی های حسین(علیه السلام) و روز برخورد اشک و لبخند است . .
هرچه امام حسین(علیه السلام)دردعای عارفانه عرفه اش از خدا طلبید ارزانیتان باد.
التماس دعا
از دختــــر جوانى پرسیدند: از چه نوع آرایشى استفاده مى كنى؟
گفت: اینــــها رو به كار مى برم
ﺑراى لبانم …………….. رﺍﺳﺘـــگویى
براى صدایم ………….. ذكـــر الله
براى چشمانم …………. ﭼــــشم پوشــى از حرامــات
ﺑراى دستانم …………… كـــــمك و یارى به مستمندان
براى پاهایم …………… ایــــــستادن براى نماز
براى قامتم …………….. ســجده بردن براى الله
براى قلـبـم ……………. حـب الله
آغوش بگشا، ای بقیع که سروِ عالم آرای دانش، همجوارت خواهد شد./ آغوش بگشا، ای تربت پنهان زهرا علیهاالسلام که فرزند مظلومی دیگر، به غربت آبادت میپیوندد./ آغوش بگشا که اینک آخرین یادگار لحظه های ارغوانی عاشورا را به دامان خواهی گرفت…
بی توجهی به ارزشها و مبانی اخلاقی از سوی برخی مسئولان، متاسفانه سبب بروز بسیاری از ناهنجاری ها و ترویج بی بند و باری در جامعه شده است.اما تاسفبار تر اینکه این روزها برخی اقدامات ضد ارزشی بیشتر در قالب برنامه های فرهنگی رخ می دهد و هیچ برخورد قاطعی نیز با هنجار شکنان صورت نمی گیرد.
تصاویر منتشره از “رقص باله” که به بهانه جشنواره موسیقی کودکان در تالار وحدت تهران به نمایش درآمد باعث بهت همگان شد، تا این سوال بار دیگر در اذهان بوجود آید “چگونه می شود مسئولان فرهنگی ما که سمت های خود را مدیون شهدا هستند و خود نیز ادعای آن را دارند، به راحتی اجازه بوجود آمدن چنین مناظر کریحی را می دهند؟” صحنه های زشتی که مختص جوامع بی بند و بار غربی است نه ایران که برای دفاع از ارزش های دینی خود هزاران شهید داده است.
عاقد: خدا
شاهد: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
دفتر: لوح محفوظ
مکان: عرش
عروس: کوثر
داماد: حیدر
سالروز ازدواج آسمانیشان مبارک
ماه «ذى الحجّه»، آخرين ماه «سال هجرى قمرى» است و ماهى است بسيار پربركت. بزرگان دين هنگامى كه اين ماه وارد مى شد، اهمّيّت ويژه اى به عبادت در آن مى دادند. مخصوصاً در دهه اوّل اين ماه .در بعضى از روايات آمده است، شب هاى دهگانه اى كه قرآن در سوره «والفجر و ليال عشر» به آن سوگند ياد كرده است، شب هاى دهه اوّل اين ماه شريف است،و اين سوگند به خاطر عظمت آن است.
خداوند در سوره حج (آيه 28) ضمن بيان فريضه بزرگ «حج» سخن از «أيّام مَعْلُومات» گفته است كه مؤمنان بايد در آن به ياد خدا باشند. يكى از تفسيرهاى معروفِ «أيّام مَعْلُومات» كه در روايات نيز آمده است، ده روز اوّل ماه ذى الحجّه است. بنابراين، هم شب هاى آن عزيز است و هم روزهاى آن.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه عبادت و كار نيك در هيچ ايّامى به اندازه اين ايّام (ده روز اوّل ماه ذى الحجّه) فضيلت ندارد.
افزون بر اينها، هم صدا شدن با زوّار خانه خدا در اين ماه، و ياد و خاطره مراسم باشكوه حج و معنويّت و بركات آن، حال و هواى ديگرى به انسان مى دهد; مخصوصاً براى كسانى كه در سلك زوّار سعادتمند خانه خدا قرار گرفته اند، يا با ياد و خاطره آنها همراهند.
وجود دو «عيد» مهمّ اسلامى عيد قربان (عيد اضحى) و عيد غدير (عيد ولايت) و روز «عرفه» و خاطره دعاى عجيب و بسيار گرانبهاى امام حسين(عليه السلام) در عرفات، شكوه و عظمت خاصّى به اين ماه بخشيده، و سزاوار است همه مؤمنان (مخصوصاً جوانان پاكدل) از فضاى آكنده از معنويّت اين ماه غافل نشوند و در خودسازى و تهذيب نفس بكوشند كه به پيشرفت هاى مهمّى نائل مى شوند.
او خواهد آمد تا شاخه های گمراهی دروغ و ریا فسق و گناه را بشکند
او خواهد آمد تا ریشه ی ظالمان را از بیخ و بن برکند و کاخ های شرک ونفاق را ویران کند
او خواهد آمد تا وعده ی خداوند را محقق کند
او خواهد آمد و تشنگی قرن ها را فرو خواهد نشاند
او خواهد آمد تا ديگر بار تنهایی و غربت به دوش نکشد
اللهم عجل لولیک الفرج
حاج محمّد اسماعيل دولابی (رحمة الله عليه): ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادي امن سر در می آوري. هر وقت خواستی از کسی یا چیزي تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدي رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه ي اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهاي عالم لا اله الا الله
لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردي، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزي باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه ي دلت را تصرف کند
حاج محمّد اسماعيل دولابی (رحمة الله عليه): خدا عبادت وعده ي بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزي سال هاي بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ي بعد زنده باشیم.
حاج محمّد اسماعيل دولابی (رحمة الله عليه): موت را که بپذیري، همه ي غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوي، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ي آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله براي مردن.
حاج محمّد اسماعيل دولابی (رحمة الله عليه): گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه اي؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
در همان روزهایی که یک خیر ایرانی یک میلیون دلار برای جریمه فسخ قرارداد خلعتبری اهدا کرد، یک خیر فرانسوی هم یک چک یک میلیون یورویی کشید.
به گزارش «نماینده” چندی قبل خبری منتشر شد درباره یک خیر ایرانی که حاضر شده بود برای پرداخت جریمه فسخ قرارداد محمدرضا خلعتبری یک میلیون دلار پرداخت کند.
در همان روزها هم مصاحبهای تلویزیونی از یک خیر فرانسوی منتشر شد که بد نیست با کار خیر او آشنا شویم و مقایسهای داشته باشیم بین عمل خیر دو مسلمان؛ یکی ایرانی و دیگری فرانسوی.
این مسلمان فرانسوی میلیونر (تصویر پایین) به تازگی مصاحبهای با یکی از شبکههای فرانسوی داشته است. کار خیر این میلیونر فرانسوی مربوط میشود به قانونی که فرانسه برای مقابله با زنان محجبه وضع کرده که طی آن هرکس با حجاب از خانه بیرون بیاید باید جریمه بپردازد.
وی در این مصاحبه تلویزیونی یک برگ چک را نشان داده و گفته است: من یک میلیون یورو کنار گذاشتهام تا وقتی زنان مسلمان خواستند با حجاب از منزل بیرون بیایند راحت باشند، چون جریمهشان را من میدهم.
میلیونر فرانسوی خطاب به زنان مسلمان فرانسوی گفت: خواهر من، آزادانه هرجا که میخواهی برو، من جریمهاش را میدهم.
این دو میلیونر هر دو مسلمانند و تفاوتی در دین ندارند، تنها تفاوتشان این است که یکی در نظام اسلامی نفس میکشد و دیگری در بلاد کفر!
حاج محمّد اسماعيل دولابی (رحمة الله عليه):اگر غلام خانهزادي پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزي غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمري روزي خدا را خوردن، جا ندارد براي روزي فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
حاج محمّد اسماعيل دولابي (رحمة الله عليه) : زيارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زيارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدي برسان. اگر اين کار را بکني، دائمي مي شود؛ دائم در زيارت و نماز و ذکر و عبادت خواهي بود.
حاج محمّد اسماعيل دولابی (رحمة الله عليه): هر وقت در زندگیات گیري پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ي یار است.
دحو الارض چه روزی است و در تعالیم اسلامی چه جایگاهی دارد؟ و این روز دارای چه اعمالی است؟
دحوالارض(گسترش زمین)
روز بیست و پنجم ذیقعده، هم زمان با دحوالارض است. «دَحو» به معنای بسط و گسترش است.[1] بعضی نیز آنرا به معنای تکان دادن چیزی از محل اصلیاش تفسیر کردهاند.[2]
منظور از دحوالارض(گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آبهای حاصل از بارانهای سیلابی نخستین فراگرفته بود.
این آبها، به تدریج در گودالهای زمین جای گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز بروز گستردهتر شدند. از طرف دیگر، زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها یا شیبهای تند و غیر قابل سکونت بود. بعدها بارانهای سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و درهها گستردند. اندک اندک زمینهای مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع به وجود آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نامگذاری میشود.[3]بنابر این دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین.
دحوالارض در قرآن
در قرآن کریم به دحوالارض اشاره شده است. آنجا که میفرماید: «و زمین را بعد از آن گسترش داد».[4] بیشتر مفسران، در ذیل این آیه، مسئله دحوالارض را مطرح کردهاند.
در کتابهای دعا و سنن امامیه روزى به عنوان «دحو الارض» ثبت شده است که روز بیست و پنجم ماه ذیقعده است، براى روزه و عبادت این روز ثواب بسیار نوشتهاند، و در این روز نماز و دعاى مخصوصى وارد شده است. دعاى این روز مشتمل بر مضامین عالى اخلاقى - اجتماعى و طلب رحمت و توفیق توبه و پیروزى اهل حق میباشد. گویا تعیین یک روز خاص رمزی است از دورهاى که زمین از وضع پیشین متحول شده و چهره سوزان و خشمناک آن به تدریج به صورت رحمت درآمده و زمین و هوا آماده براى پیدایش آب و گیاه و انسان گشت.[5]
فضیلت روز دحوالارض
راوی میگوید: «به هنگام جوانى در شب بیست و پنجم ذیقعده به همراه پدرم در خدمت امام رضا(ع) شام خوردیم، پس امام(ع) فرمود: شب بیست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهیم و حضرت عیسى بن مریم- که بر آنان درود باد- متولد شدند. و زمین در آن شب از زیر کعبه گسترش پیدا کرد، و نیز فضیلتى در این شب وجود دارد که هیچکس از آن یاد نکرده است و آن این است که هر کس در آن روز روزه بگیرد مانند کسى است که شصت ماه روزه گرفته باشد».[6]
اعمال شب و روز دحوالارض
1. قیام به عبادت و شب زندهداری در این شب که ثواب آن برابر است با ثواب صد سال عبادت و شب زندهداری.[7]
2. روزه گرفتن که در روایات به آن تأکید شده و دارای ثواب زیادی است.[8]
3. در این روز مستحب است خواندن این دعا:
«اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ الْکُرْبَةِ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ قَدَّمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلَاقِ فَاتَّقِ کُلَّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَى کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلَاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لَا مَمْنُونٍ تَجْمَعُ لَنَا التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لَا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلَاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَى یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَى طُولِ الْبِلَى إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَى وَ نَسِیَنِی النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَى وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئاً مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الحطل [الْخَطَلِ] اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ اسْقِنِی مَشْرَباً رَوِیّاً سَائِغاً هَنِیئاً لَا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لَا أُخَلَّا وِرْدَهُ وَ لَا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَى مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لِحُقُوقِ أَوْلِیَائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ [عَالِمَهُمْ] وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مَسَاهِمَهُمْ [مُسَاهِمَهُمْ] وَ مَشَارِکَهُمْ [مُشَارِکَهُمْ] اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِراً وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِراً اللَّهُمَّ احْفَظْهُ [احففه] بِمَلَائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِماً لَکَ حَتَّى تَرْضَى وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَى یَدَیْهِ جَدِیداً غَضّاً وَ یُمَحِّصَ الْحَقَّ مَحْصاً وَ یَرْفَضَ الْبَاطِلَ رَفْضاً اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّى نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ ارْدُدْ إِلَیْنَا سَلَامَهُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».[9]
4. خواندن دو رکعت نماز هنگام ظهر به این کیفیت که در هر رکعت آن یکبار سوره «حمد» و پنج مرتبه سوره «والشمس» خوانده شود و سپس بعد از سلام دادن نماز گفته شود: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ، یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ».[10]
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 251، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص 308، دارالقلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 26، ص 101، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[4]. نازعات، ۳۰، «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاه».
[5]. طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج 3، ص 106، پاورقی، شرکت سهامی انتشار، تهران، چاپ چهارم، 1362ش.
[6]. شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 79، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406ق. «أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِی طَاهِرِ بْنِ حَمْزَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ کُنْتُ مَعَ أَبِی وَ أَنَا غُلَامٌ فَتَعَشَّیْنَا عِنْدَ الرِّضَا ع لَیْلَةَ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ ذِی الْقَعْدَةِ فَقَالَ لَیْلَةُ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ ذِی الْقَعْدَةِ وُلِدَ فِیهَا إِبْرَاهِیمُ وَ وُلِدَ فِیهَا عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع وَ فِیهَا دُحِیَتِ الْأَرْضُ مِنْ تَحْتِ الْکَعْبَةِ وَ أَیْضاً خَصْلَةٌ لَمْ یَذْکُرْهَا أَحَدٌ فَمَنْ صَامَ ذَلِکَ الْیَوْمَ کَانَ کَمَنْ صَامَ سِتِّینَ شَهْرا».
[7] . ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، ج 1، ص 312، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1409 ق.
[8]. همان، ص 310 و 312.
[9]. همان، ص 312 - 313.
[10]. همان، ص 314.
میرزا جوادآقا ملکی تبریزی در اهمیت «دحوالارض» میگوید: زمانی که تو در موهبتهایی که مالک دنیا و آخرت به زمین عطا کرده است، تأمل کنی و حقیقت آن را بشناسی، به حیرتت افزوده میشود.
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی از عارفان و سالکان حقیقی طریق الهی و صاحب کتاب «المراقبات» در خصوص آداب روز دحوالارض و گرامیداشت این روز توصیههایی را ذکر کرده است که مشروح آن در پی میآید:
عمده عمل در ماه ذیالقعده، دانستن انعام و احسان خداوند در این ماه به بشر است در روز دحوالارض، زیرا علم به نعمت و مقدار آن هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی، اولین مراتب شکر آن نعمت است؛ چنانچه هم در نص وارد شده و هم در «علم السر» واضح شده و در اخباری فراوانی وارد شده که: روز روز بیست و پنجم ذیالقعده، خانه کعبه برقرار شد و زمین در زیر آن کشیده شد. در آن آدم به زمین فرود آمد و حضرت ابراهیم خلیل یا حضرت عیسی(ع) متولد شد و رحمت الهی انتشار یافت.
از امیرالمومنین(ع) روایت شده است: نخستین رحمتی که از آسمان به زمین فرود آمد، روز بیست و پنجم ذیالقعده بود. هر کس در این روز روزه بگیرد، و شب نماز بخواند، برایش پاداش صد سال عبادت داده میشود که روزهایش را روزهدار و شبهایش را بیدار مانده است و هر گروهی که در این روز جمع شده و پروردگارشان را ذکر بگویند، متفرق نمیشوند، تا حجتشان برآورده شود. در این روز، هزار هزار رحمت نازل گردد که 99 درصد آن، بخشش روزهداران این روز و قائمین آن در شب است.
و روایت شده که آن حضرت، در این روز به هنگام ظهر دو رکعت نماز میخواند: در هر رکعت یکبار حمد و پنج بار «والشمس و ضحیها» و پس از سلام میگفت: «لا حول و لاقوة الا بالله العلی العظیم» و دعا میکرد و میفرمود: یا مقیل العثرات اقلنی عثرتی، یا مجیب الدعوات أجب دعوتی یا سامع الاصوات إسمع صوتی و ارحمنی و تجاوز عن سیئاتی و ما عندی یا ذالجلال و الاکرام.
مستحب است در این روز، دعایی را که روایت شده است بخواند که اول آن «یا داحی الکعبة» است.
معرفت نصب کعبه و دحوالارض:
بدان که این نعمت دارای صورت و حقیقتی است. اما صورت آن در «الاقبال» مورد اشاره قرار گرفته که خداوند تبارک و تعالی ـ در این روز زمین را برای سکونت بنی آدم و زندگی وی بنا کرد و زمین و هر چه از نعمتها که در آن است حتی بدنها و رزقهای ما، همگی از چیزهائی است که در این روز از رحمت حق انتشار یافته. پس هر نعمتی در دنیا به حسب جنس و نوع و صنفش که احدی را توان شمردن آن نیست، نازل شده، در این روز بوده پس بر بنده لازم است که مراقب مولای خود باشد، برای ازدیاد شکر نعمتهای او، به اینکه تا هر آنجا که فطانت او راه میدهد، به نعمتهای بزرگ او و آنچه که به خلق زمین و محتویات آن انعام کرده، بیندیشد که خداوند متعال چه نعمتهایی به او تفضل داشته و آن نعمتها از فرط لطف، چنان است که علم بنده به آن نمیرسد.
هر کس بخواهد به صحت این گفتار پی ببرد، به علم التشریح مراجعه و تألیفات اخیر عالمان غرب و عکس تشریح اعضا را ببیند و در آن عکسها، یک یک عضوها را با رنگهای جدا جدا ببیند. چه در آنها، رگها و اعصاب نازکی وجود دارد و یا بدون واسطه نیز به سبب آنها اثراتی در صحت مزاج وجود دارد که بخش محسوس آنها از چند میلیون هم بیشتر است و از همان میتواند پی ببرد که غیرمحسوس بیشتر از محسوس است.
اینها همه، تنها یک صنف از نعمتهای بدنی است و صنفهای دیگر نیز دارد که شاید از حیث تعداد بیشتر و از حیث اعجابانگیزی شگفتآورتر نیز باشد، از آن جمله است، قوای غیر مرئی که در اجزای بدن، به احداث، تحریک، تصویر، تغذیه، رشد، هضم، دفع و غیر آن مشغول بوده ودارای عمل و فعالیت و ضرورتهای تأثیر خارجه از جمله آنهاست، کلیات عوالم ملکوت این قوا و پائینتر است، از سپاهیان حق و سیاست کننده آنها در تأثیرات و تأثیرات آنهادر عملها و نتایج تقدیر شده با کم و کیفیت خاص خود، با اختلاف زمانها و مکانها و واردات داخلی منبعث شده که از حرکتهای داخلی و مزاجی و اخلاقی و طبیعی و کسبی و خارجی که تعداد جنس و نوع و صنفهای آن را کسی جز خداوند یا هر کس که او از علم خود به او یاد داده و تفویض نموده باشد، علم آگاهی ندارد، چه رسد به شمارش افراد آن!
و اگر کسی کیفیت ارتباط بعضی از عوالم به بعضی دیگر را بداند، برای او روشن میشود که همه عوالم، در کمال صحت و سلامت هر عضو از اعضای بدن، و بالاتر از این: از اجزای عضو، دخالت دارند. پس برایش مبرهن میشود که خداوند متعال در یک نعمت جزئی، به تو بیشمار نعمت داده.
سپس، زمانی که بخواهد که در نعمتهای خارجی از غذاها و آبها و پوشاکها و هر آنچه اعضای بدن و حواس ظاهر و باطن میتواند تصرف کند، فکر کند، بنا به فرموده خداوند متعال: «وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا» و فرموده دیگرش: «وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ» به حقیقت ایمان خواهد آورد.
و از جمله جزئیات آنچه انسان از عوالم، به سبب خیالش در آنها تصرف میکند، عالم مثال و وسعت آن است که از توان احصای تمام انسانها بیرون است، چه رسد به آنچه در آن، با عقل خود تصرف مینماید که به تمام این عوالم محیط است.
ای بینوا و ای غافل، کجایی، از اینکه به تفصیل تنها یک امر از امورات و تنها یک عالم از عوالمی که عقلت در آن قادر به تصرف است، احاطه پیدا کنی؟ پس به امر خودت بنگر و عقل را قاضی قرار بده که در شکر این نعمتها، چه چیزی به تو واجب است؟ پس از آن در تصویر انتشار ظاهر نعمتهایی که خالق زمین به سبب «دحوالارض» موهبت کرده، تأمل کن. و زمانی که تو در موهبتهایی که مالک دنیا و آخرت به زمین عطا کرده تأمل و حقیقت آن را بشناسی، به حیرتت افزوده میشود.
پس میان آنچه در عالم برزخ و قیامت از نعمتهای باقی که زوال ندارند و میان آن و میان نعمتهای دنیا که خداوند از زمان خلقت نظری به آن نینداخته و از آن به بندگانش رضا نداشته، نسبتی وجود ندارد و دنیا، خانه ثواب نیست واصل آن، از آن دنیاست.
پس عارف مراقبه کننده، نسبت به «دحوالارض» در برابر تمام این نعمتها، شکری را برخود واجب دیده و در این حال، از اعماق قلب خود معتقد میشود که برای ادای حق هیچ امر حقیری، قادر نیست، هر چند که از تمام عبادت کنندگان و شکر کنندگان کمک بخواهد و آنها همه تا ابد مشغول شکرگذاری شوند، نه از این رو که شکر و سپاس آنها از نعمتهای خداوند متعال است و آن خود مقتضی شکری دیگر، بلکه به جهت زیادت و عظمت و لطف آن نعمتها که قادر به آن نیست.
زمانی که بنده به این معارف دست پیدا کند، از مراتب نعمتهای خداوند متعال، به حقیقت عجز و قصور و تقصیر خود از شکر خداوند بصیرت پیدا کرده و شرم میکند که تلاش خودش را «شکر» محسوب کند و قدر منت خداوند متعال به خود را در قبول این مقدار اندک و بیمقدار از شکر در برابر این همه نعمت و شکر خداوند برای این شکر دانسته و گوشهای از معنای اسم «شکور» را خواهد شناخت، چرا که حصول شناخت به کنه اسمای خداوند متعال محال است.
میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام به تمامی شیعیان مبارک باد.
“دل های مومنین که به هم وصل می شود، آب کُر است؛
وقتی به علی علیه السلام متصل شد؛ به دریا وصل شده است؛
… شخص تنها آب قلیل است و در تماس با نجاسات نجس می شود
ولی آب کر نه تنها نجس نمی شود بلکه متنجس را هم پاک می کند.”
در مسابقات بین شیر و گوزن بسیاری از گوزن ها برنده می شوند چون شیر برای غذا می دود و گوزن برای زندگی.
پس هدف مهم تر از نیاز است.
خدایا کمک کن چتر گناه را در باران رحمت رمضان و غیر رمضانت بسته نگه داریم…
آری؛ چترها را باید بست، زیر باران باید رفت…
خدایا…
رمضان ماه میهانی توست…
سفره ات هر روز سال پهن بوده،
ولی این روزها، پذیرایی ها ویژه است…
از خوان گسترده ات چشم و دلی سیر می خواهم…
شکم سیر را هر روز قبل از رمضان مرحمت نموده ای…
الهی شکر
خدایا در شب قدری که،
توفیق نصیب مان می کنی تا قرآن بر سر بگذاریم؛
از تو مسئلت می کنیم لیاقتی عطا کن تا بتوانیم:
قرآن را در دل بگذاریم.
ماه رمضان آمد و تمرین صبوری
هنگام دعای سحر و رزق سحوری
برخیز که از قافله ی راز نمانیم
حیف است نیابیم در این جمع حضوری
صحبت از گرمای هوا بود که به ماه رمضان رسید….
- امسال روزه می گیری؟
* اگر خدا بخواهد…
- من هم می گیرم، ولی کدام پزشک این همه سختی را برای بدن تایید می کند؟
* همان که وقتی همه ی پزشکان جوابت کردند، برایت معجزه می کند!
کوله بارت بربند
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد
که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا
و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم
می شود آسان رفت
می شود کاری کرد که رضا باشد او
ای سبکبال
در این راه شگرف
در دعای سحرت
در مناجات خدایی شدنت
هرگز از یاد مبر
من جا مانده بسی محتاجم
پیشاپیش فرا رسیدن ماه ضیافت الهی مبارک باد.
دلت که گرفت، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را می خواند
اگر هیچ کس نیست، خدا که هست.
بار خدایا؛
وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛
از درآویختگان درخت طوبای شعبان هم نبودم؛
ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما…
کاش نامت باران بود!
آن وقت…
تمام مردم شهر هم
برای آمدنت دعا می کردند.
اندر آیینه ی دل عکس شهی می طلبم
به حریم حرم دوست رهی می طلبم
روز و شب ناله زنان، ندبه کنان، اشک فشان
از خدا دیدن رخسار مهی می طلبم.
میلاد امام زمان علیه السلام مبارک باد.
تا که نامت بر لب ای زیباترین می آورم
آسمان ها را تو گویی بر زمین می آورم
تو طلوع آفتابی من اذان مغربم
زیر لب نام امیرالمومنین می آورم.
میلاد امام علی علیه السلام آغازگر اشاعه ی عدالت و مردانگی و معرف والاترین الگوی شهامت و دیانت بر عاشقانش مبارک باد.
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
یک مستند از شبکه اول سیما در حال پخش بود و نشان می داد که در سال های نه چندان دور روزگار پادشاهی پهلوی شاهنشاه، کشور ایران به همراه شهربانو و عده ای از مسئولان درباری برای استقبال، به فرودگاه، پای پله ی هواپیما رفته بودند. با تعجب دیدم آن شخص، کسی نیست جز سفیر ایالات متحده آمریکا. خیلی به غرور ایرانیم برخورد که شخص اول مملکت پرغرور من تا پای هواپیما به استقبال تنها یک سفیر رفته است و این صحنه بسیار تحقیر آمیز بوده است، امام عزیز، روحت شاد، عزیزمان کردی، بزرگمان کردی، به ما آبرو و ابهت بخشیدی…
در ادامه ی این مستند نشان می داد شاهنشاه پا روی پا انداخته و در پاسخ به سئوالات خبرنگاران می گفت ما باید نیازهای صنعتی و علمی خودمان را از غربی ها بخواهیم و وقتی پرسیدند چرا؟ با ژست کارشناسانه پاسخ داد: چون این کار برای ما هزینه ی کمتری دارد ما که خودمان نمی توانیم (و این ما نمی توانیم نا برای ما تبدیل به فرهنگ شده بود) این شد که سیل مستشاران خارجی به سوی ایران روانه شدند. فقط بیش از چهارهزار مستشار نظامی داشتیم. اطباء ما همه یا هندی بودند یا پاکستانی و مهندسین نیز همگی غربی بودند. امام عزیز من روحت شاد، عزیزمان کردی، بزرگمان کردی به ما آبرو و ابهت بخشیدی…
امام عزیز ای کاش بودی و با نگاه مهربانت می دیدی که این جوانان ایرانی عاشق تو چه غوغایی راه انداخته اند در این دنیا. روزی نیست که خبر خوشی از پیشرفت در عرصه ی پزشکی، نانو، ينتیک، هسته ای، صنعتی، نظامی و هوا فضا خبری نیاید که نه تنها دل این امت اسلامی را شاد کند بلکه گوش عمده بدخواهان رانیز کر کرده است.
این خانم سخنگو نمی دانست جه باید بگوید بنابراین تلخندی زد به سختی و سپس جوابی در حد شعور آمریکایی اش داد که همه ی عاقلان را خنداند. گفت: این اقدام ایران برخلاف مقررات بین الملل و حقوق بشری بوده. نمی دانیم رسیدن به صنعت فضایی خلاف مقررات است یا جدیداً حقوق میمون با حقوقبشر برابری می کند. هر چه می خواهند انکار کنند هر چه می خواهندد بر چهره ی پیشرفت این مردم چنگ بزنند و ناخن کینه بکشند. تا امروز هر چه ساختیم، اول خیلی محکم دروغش خواندند ولی آرام آرام تاییدش کردند.
آمریکا پس از چندین سال جنگ با تروریستی که خودش آن را ساخته بود (طالبان) با آن همه ادعایی که دارد هنوز نتوانسته آن ها را شکست دهد امام دلیر مردان ایرانی در آسمان، عبدالمالک ریگی را سالم شکار کرده و به عمر او و تشکیلاتش پایان می بخشند.
ایران دو مدل پهپاد فوق پیشرفته آمریکا را بدون خسارتی به زمین می نشاند و اطلاعات آن ها را خارج می نماید ولی پهپاد ایران به روی اسراییل ساعتی می چرخد و عکس بردازی و فیلم برداری می کند. با آن همه بزرگنمایی مستکبران از قدرت ارتش اسراییل، هیچ کاری از دستشان برنیامد و پهپاد بدن هیچ آسیبی به سلامت برمی گردد.
وقتی شیمون پرز می گوید: خاور میانه روی انگشتان ژنرال سلیمانی (سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس) می چرخد، آیا به خود نباید ببالیم از این همه قدرت، آن ها می خواهند با این همه سرداران بی نشان و بی ادعایی مثل شما مردم عزیز چه کنند؟
حال به قله ی نهایی نزدیکتر شده ایم، برای همین، کار خیلی سخت تر شده، وقتی به قله برسیم دیگر دشمنی ها هیچ اثر نمی گذارد پس ما باید مواظب باشیم دشمن ما به خوبی درک کرده است که از بیرون هیچ آسیبی نمی تواند به ما وارد سازد و تمام برنامه ها و امیدهایش را به برخی خود فروختگان داخلی سوق داده است.
به برخی از شایعات و تهمت ها دامن نزنیم و اتحاد و برادری را که وصیت همه شهیدان است حفظ کنیم و در جبهه بندی هایمان مواظب باشیم همانطوری که رهبر عزیز، تیز بین و شجاع، عادل و سیاستمدار ما فرمودند: چارچوب تقسیم بندی خودی و غیر خودی باشد. هر کس که نظام و قانون اساسی را قبول دارد در جبهه ی خودی است و کسی که از پشت خنجر بر علیه نظام کشیده و دستانش را پشت خود پنهان نمود غیر خودیست.
پس بیایید نیمه ی پر لیوان را ببینیم؛ تحریم ها بهانه نشود برای شرکت نکردن در انتخابات؛ گرانی ها بهانه نشود برای شرکت نکردن در انتخابات؛ بیکاری جوانان بهانه نشود برای شرکت نکردن در انتخابات.
از شما می پرسم:
کشوری که ده سال اول انقلاب به انحاء مختلف مشغول جنگش کردند و پس از آن یعنی در عرض 23 سال این همه پیشرفت کرده در مقابل قدمت 200 ساله ی غرب آیا افتخار ندارد؟
به تو می نازم ای ایران عزیز
و با شرکت در انتخابات و انداختن رای خود در صندوق انتخابات عشقمان را به تو ثابت می کنیم و به دشمنان نشان می دهیم که ما ادامه دهندگان راه شهدا هستیم و از قطعه قطعه ی کشور عزیزمان دفاع و پاسداری می کنیم. شهدا با خونشان دفاع کردند و ما با رای خودمان یک روز پشت به پشت هم ایستایم تا دشمن به خاکمان چپ نگاه نکند از این به بعد هم می ایستیم تا رهبرمان تنها نماند. به امید سرافرازی ایران عزیز
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله فرمود:
تا زنده هستم پنج سنت را رها نخواهم کرد، تا پس از مرگ من سنت شود
که یکی از آن ها سلام به کودکان است.
رهبرا با جان و دل از تو حمایت می کنیم
در حماسه سازی کشور درایت می کنیم
با شعار سال نو در عرصه های اقتصادی
با سیاست قول رهبر ما اطاعت می کنیم
میر ما سید علی خامنه است
نعمت ما پاکی این آینه است
ما به سیمای سید علی مه دیده ایم
ما در این آیینه الله دیده ایم
حکم او میزان به هر چه راستی است
غیر از این رفعت تمامی کاستی است
دست در دستتان هم گل کاشتیم
ما امامی چون خمینی داشتیم
پاک و روشن مثل قلب آینه است
آن امام، امروز نامش خامنه است
شرحی عشق ملت هاست -او-
غایت عشق بسیجی هاست -او-
ما به فکر جاه و جوفه نیستیم
یا علی! ما اهل کوفه نیستیم
عشق دو نقش است در یک آینه
ترجمه کردم: خمینی- خامنه
شاعر: خادم الزهرا
دخترک دو سه باری آمده بود مغازه
ولی محمود حرفش یک کلام بود.
حتی وقتی از پدر دختر کتک خورد، باز هم از حرفش کوتاه نیامد:
” ما به شما بی حجاب ها چیزی نمی فروشیم".
در غوغای انتخابات شهدا را فراموش نکنیم
آن ها که برای خدا جنگیدند
حسینی زندگی کردند و حسین وار شهید شدند
آن ها که به دنیا و مقام ها دل نبستند و تنها عشقشان در این دنیا امام خمینی بود.
بد حجابی یعنی دهن کجی به خدا
بی حجابی آغاز راهی است که پایان ندارد
بی حجابی یعنی تجاوز فکری و برانگیختن ناخواسته ی شهوت
بی حجابی یعنی منو ببین دلت آب!
بدحجابی آتشی به جان هر جوان مجرد می اندازد
و راهی نیست جز خودداری و سرکوب، یا گناه و فساد
بی حجابی یعنی…
مامور آمار: سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم، شما چند نفرید؟
مادر سرشو پایین میندازه و سکوت میکنه بعد میگه: میشه خونه ی ما بمونه برای فردا؟
مامور: چرا مادر؟
مادر: آخه شاید فردا از پسرم خبری برسه…
شادی روح همه ی شهدا صلوات
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد. او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباس هایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد. او پدر پسر را دید که در راهرو بیمارستان رفت و آمد می کرد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمی دانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟ پزشک لبخندی زد و گفت: متاسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هر چه سریع تر خودم را رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم، پدر با عصبانیت گفت: آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا می توانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار می کردی؟ پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: من جوابی را که در کتاب مقدس گفته می گویم: از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم ضمن این که شفا دهنده خداوند است. پزشک نمی تواند عمر را افزایش دهد، برو و برای پسرت از خدا شفا بخواه، ما به لطف و منت خدا نهایت تلاش را خواهیم کرد و بهترین کار را انجام می دهیم. پدر زمزمه کرد: نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است. عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد و گفت: خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد و بدون این که منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالی که بیمارستان را ترک می کرد گقت: اگر شما سوالی دارید، از پرستار بپرسید. پدر با دیدن پرستاری گفت: چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سوال کنم؟ پرستار در حالی که اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد، وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر شما تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.
پس هرگز نسنجیده حرفی نزنیم و سرییع قضاوت نکنیم. چون نمی دانیم بر دیگران چه می گذرد و یا آنان در چه شرایطی هستند…………………
حلول ماه مبارک رجب و میلاد امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد.
شیعه تنها مدد از حضرت حیدر گیرد
از دل خاک چو حجر بن عدی پرگیرد
در دفاع از حرم دختر مولا حتی
او کفن پاره کند زندگی از سر گیرد.
سید حمید رضا برقعی
گفتم: خسته ام گفت: لاتقنطوا من رحمة الله؛ از رحمت خدا ناامید نشید(زمر/53).
گفتم: انگار مرا فراموش کرده ای! گفت: فاذکرونی اذکرکم؛ منو یاد کنید تا یاد شما باشم(بقره/152).
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا؛ تو چه میدانی شاید موعدش نزدیک باشد(احزاب/63).
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچک است…یک اشاره کنی تمامه! گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم؛ شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه(بقره/216).
گفتم: دلم گرفته گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا؛ (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند(یونس/58).
گفتم: اصلا بی خیال! توکلت علی الله گفت: ان الله یحب المتوکلین؛ خدا آن هایی را که توکل می کنند دوست دارد(آل عمران/159).
گفتم: چقدر احساس تنهایی می کنم؛ گفت: فانی قریب… من که نزدیکم(بقره/186).
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم…کاش می شد به تو نزدیک بشوم؛ گفت: واذکر ربک فی نفسک تضرعا و خفیة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال؛ هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن(اعراف/205).
گفتم: این هم توفیق می خواهد؛ گفت: الا تحبون ان یغفر الله لکم؛ دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟!(نور/22).
گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی؛ گفت: واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه؛ پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید(هود/90).
گفتم: با این همه گناه… آخر چه کاری می توانم بکنم؟ گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده؛ مگر نمی دانید خداست که توبه را از بنده هایش قبول می کند؟(توبه/104).
گفتم: دیگر روی توبه ندارم؛ گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و غافر التوب؛ (ولی) خدا عزیز و داناست، او آمرزنده ی گناه هست و پذیرنده ی توبه(غافر/3-2).
گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناه توبه کنم؟ گفت: ان الله بغفر الذنوب جمیعا؛ خدا همه ی گناه ها را می بخشد(زمر/53).
گفتم: یعنی اگر باز هم بیایم، باز هم مرا می بخشی؟ گفت: و من یغفر الذنوب الا الله؛ به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد(آل عمران/135).
گفتم: نمی دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می زند، ذوبم می کند، عاشق می شوم!… توبه می کنم! گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین؛ خدا هم توبه کننده ها و هم آن هایی که پاک هستند را دوست دارد(بقره/222).
ناخواسته گفتم الهی و ربی من لی غیرک، گفت: الیس الله بکاف عبده؛ خدا برای بنده اش کافی نیست؟(زمر/36).
گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می توانم بکنم؟ گفت: یا ایها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمومنین رحیما؛ ای مومنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته هایش بر شما درود و رحمت می فرستند تا شما را از تاریکی ها و به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خداوند نسبت به مومنین مهربان است(احزاب/43-41).
گفتم: هیچ کسی نمی داند تو دلم چه می گذرد؟ گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ خدا حائل هست بین انسان و قلبش!(انفال/24).
گفتم: غیر از تو کسی را ندارم؟ گفت: نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم(ق/16).
پنجم اردیبهشت سالروز شکست نظامی آمریکا در صحرای طبس است. در این حمله ی نظامی، شیطان بزرگ با مفتضحانه ترین وضعی شکست خورد. شکست شیطان بزرگ در این عملیات حمله فیل داران ابرهه را به خانه ی کعبه در زهن ها زنده می کند.
لشکریان ابرهه همچون نیروهای متجاوز آمریکایی، از فراوانی قدرت و شوکت، تصور نمی کردند کسی بتواند مانع حمله ی آن ها به خانه ی کعبه شود ولی آن هنگام که به سوی کعبه هجوم آغاز کردند به فرمان خداوند متعال پرندگانی در آسمان ظاهر شدند و سنگ هایی که در منقار داشتند بر سر فیل سواران فرود آوردند و بدین وسیله کافران یکس پس از دیگری به هلاکت رسیدند.
در پنجم اردیبهشت 1359 نیز دانه های ریز شن دسیسه ی بزرگ آمریکا را فرو شکست.
بسم الله الرحمن الرحیم
یه روز یه ترکه بود، اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان، شجاع بود و نترس، در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود، با کمک دیگر مبارزان ترک، در برابر دیکتاتوری ایستاد. او برای مردم ایران آزادی می خواست و در این راه، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک، طعم آزادی و مردم سالاری و رهایی از استبداد را بچشند.
یه روز یه رشتی بود، اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی. او می توانست از سرسبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند. اما سرزمینش را دوست داشت و مردمانش را و برای همین در برابر ستم ایستاد، آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
یه روز یه اصفهانی بود، اسمش حسین خرازی بود، وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره، کارش شد دفاع از مردم سرزمینش، از ناموس شان و از دین شان. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.
یه روز یه …!
ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و ….! تا این که یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و به صرافت شکستن قفل دوستی ما افتادند و از آن پس ” یه روز یه … بود” را کردند جوک، تا این ملت به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر، حتی جانشان را هم نثار کرده اند، به ” جوک ها” و ” طعنه ها” و ” تمسخرها” سرگرم باشند و چه قصه ی غم انگیزی…!
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و وقت بخیر دارم خدمت کلیه همسنگران عزیز و گرامی و بابت غیبتی که داشتم عذر خواهی میکنم.
امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی، قرآنش نگهدارت، آینه اش روشنایی زندگی ات، سکه اش برکت عمرت، سبزه اش طراوت و شادابی
دلت، ماهی اش شوق ادامه ی زندگی را به تو هدیه دهد و سیزدهمین روزش بخیر و شادی بدر شود. انشاالله
یک روز که پیغمبر در گرمی تابستان/ همراه علی می رفت در سایه ی نخلستان/ دیدند که زنبوری از لانه ی خود زد پر/ آهسته فرود آمد بر دامن
پیغمبر/ بوسید عبایش را دور قدمش زد پر/ برخاک کف پایش صد بوسه ی دیگر زد/ پیغمبر از او پرسید آهسته بگو جانم/ طعم عسلت از
چیست هر چند که می دانم/ زنبور جوابش داد تا نام تو را گویم/ گل می کند از نامت صد غنچه به کندویم/ چون نام تو را هر شب چون گل به
بغل دارم/ هر صبح که برخیزم در سینه عسل دارم/ از قند و شکر بهتر، بهتر زنبات است این/ طعم عسل از من نیست طعم صلوات است این
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دخترک با ناز به خدا گفت:
چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان جلوه گر نکنم؟
خدا گفت: زیبای من! تو را فقط برای خودم آفریدم
دخترک، پشت چشمی نازک کرد و گفت: خدا که بخل نمی ورزد. بگذار آزاد باشم.
*خدا چادر را به دخترک هدیه داد*
دخترک با بغض گفت: با این؟ اینطور که محدودترم. اصلا می خواهی زندانی ام کنی؟ یعنی اسیر این چادر مشکی شوم؟؟؟؟؟؟
خدا قاطع جواب داد: بدون چادر، اسیر نگاه های آلوده خواهی شد…
هر چیز قیمتی را که در دسترس همه نمی گذارند، تو جواهری!
دخترک با غم گفت: آخر…آخر، آن وقت دیگر کسی مرا دوست نخواهد داشت. نه نگاهی به سمت من خواهد آمد و نه کسی به من توجه می کند…
خدا عاشقانه جواب داد: من خریدار توام! منم که زود راضی می شوم و نامم سریع الرضاست.
آدمیانند و هزاران نوع سلیقه! هر طور که بپوشی و بیارایی باز هم از تو راضی نمی شوند!
اصلا مگه تو فقیر نگاه مردمی؟ آن نگاه ها مصدومت می کند.
*دخترک آرزویش را به خدا گفته بود و می خواست چونان فرشته ای محبوب جلوه کند*
خداوند با لطف جوابش را داد: دخترک قشنگ!
وقتی با عفاف و حجابت در میان گرگان قدم برمیداری، فرشته ای
دخترک زبان دور دهان چرخانید و گفت: مگر خودت زیبایی را دوست نداری؟ اینطور ساده که نمی شود! می خواهم جذاب تر شوم و خریدنی
«مداد شمعی سرخش را برداشت و دو لبه ی دهانش را قرمز کرد،
ماژیک مشکی به دست گرفت و دور چشم هایش کشید و بعد هم چون برف سپید جلوه می نمود،
آبشاری از گیسوانش را هدیه داد به نگاه ها، “مفت و رایگان"»
دخترک چون عروسکی در بازار دنیا، پشت ویترین خیابان خود را به نمایش که نه، به فروش گذاشت.
برچسبی روی هر نگاه دخترک به چشم می خورد: “حراج شد” حراج شد
و هر کس که رد می شد می گفت: آن چیز که حراج شد شود حتما ارزش و قیمتی ندارد و همگان رد شدند و هیچ کس نخریدش!
مردی از میان جمع بلند شد و گفت: چه کنیم که دعایمان مستجاب شود؟ حضرت پاسخ داد: با زبانی که با آن گناه نکرده باشید. مرد متعجب و ناراحت گفت: یا رسول الله همه ی ما زبانی آلوده به گناه داریم!
حضرت فرمودند: زبان تو برای گناه کرده است نه برای برادر تو.
پس زبان تو نسبت به برادرت بی گناه است و زبان او نسبت به تو.
برای یکدیگر دعا کنید تا مستجاب شود.
آری، دل مومن حرم الهی است و امانتی است در دست ایشان، بیگانه را به این خانه نباید راه داد. اگر بیگانه صاحب خانه شود، غاصبی است
که به خاطر خیانت امانت دار جرأت این غصب را یافته است. پس باید به واردات و صادرات قلب توجه کرد و اغیار را به صاحب خانه ی دل -خدا-
راه نداد و باید از هر چه غیر او است دل را پاک کرد؛ زیرا توجه نمودن قلب به غیر حق از جمله خیانت هاست.
منبع: راه و رسم منزل ها
اعتقاد:
اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند. روزی که تمامی اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند، فقط یک پسر بچه با
چترآمده بود، این یعنی اعتقاد.
اعتماد:
اعتماد را می توان به احساس یک کودک یک ساله تشبیه کرد، وقتی که شما آن را به بالا پرتاب می کنید، او می خندد چرا که یقین دارد
که شما او را خواهید گرفت. این یعنی اعتماد.
امید:
هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از این که روز بعد زنده از خواب بیدار شویم. ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه
دارید. این یعنی امید.
با اعتقاد، اعتماد، و امید زندگی کنید...
شکر حقیقی از منظر امام این می شود که انسان همیشه مواظب خود باشد که نعمت های خدای متعال، معصیت و گناه نکند و با ترک
معصیت و گناه، می تواند شکر حقیقی را بجا اورد. از همسر امام نقل می کنند که ایشان بارها می گفتند که: من شصت سال با امام زندگی
کردم، ندیدم که ایشان یک معصیت بکند.
امام در جلسه های درس نصایحی داشتند؛ از جمله ی آن نصایح این بود که از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: هر معصیتی که انسان
می کند با یکی از نعمت های خداست و هر جا معصیت می کند در محضر خداست، چقدر وقاحت می خواهد که شخص در حضور حق تعالی
معصیت او را بکند.
آری امام به خوبی دریافته بودند که اگر بخواهند بنده ی شاکر حقیقی برای خدای متعال باشند باید که از گناهان دوری گزینند و الّا نمی شود که
انسان بنده ی شاکری باشد، معصیت خدا را هم مرتکب شود.
منبع: کتاب راه و رسم منزل ها
حاصل ضرب «توان» در «ادعا» مقداری است ثابت،
هر چه «توان» انسان کمتر باشد «ادعای» او بیشتر است.
و هر چه «توان» انسان بیشتر «ادعایش» کمتر می گردد.
«دکتر محمود حسابی»
انسان سه راه دارد:
راه اول از اندیشه می گذرد، این والاترین راه است.
راه دوم از تقلید می گذرد، این آسان ترین راه است.
راه سوم از تجربه می گذرد، این تلخ ترین راه است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:مردی از انصار در زمان رسول خدا صلی الله و علیه و آله وسلم برای حل
بعضی از مشکلات زندگی از خانه بیرون رفت و بازنش قرار گذاشت تا برنگردد، زن از خانه بیرون نرود.وقتی شوهرش
در مسافرت بود، پدرش مریض شد.آن زن نزد رسول خدا رفت وگفت:شوهرم در مسافرت است و با من عهد کرده که
بیرون نروم تا او برگردد؛در حالی که پدرم مریض است.آیا اجازه می دهید بروم و از پدرمعیادت کنم؟رسول خدا
فرمودند:اجازه نمی دهم؛در خانه بنشین و مطیع شوهرت باش.امام صادق می فرماید: حال پدرش بدتر شد دوباره
آن زن از رسول خدا اجازه خواست. حضرت فرمود: در خانه بنشین و از شوهرت اطاعت کن. امام علیه السلام می
فرماید:پدر آن زن مرد.مجددا آن زن نزد رسول خدا رفت و عرض کرد: یا رسول الله! پدرم فوت کرد، آیا اجازه می
دهی در نماز میت او شرکت کنم؟ رسول خدا باز فرمود: در خانه بنشین و شوهرت را اطاعت کن.امام صادق علیه
السلام می فرماید:آن مرد دفن شد.بعد رسول خدا برای آن زن پیام فرستاد و فرمود: خداوندتبارک و تعالی گناهان
تو پدرت را به خاطر اطاعت از همسرت بخشید.
از نظر معیارهای اسلامی، انسان کسی است که درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد، درد انسان های دیگر را هم دارد.
(انسان کامل/شهید مرتضی مطهری)
تقوا سبب هدر نرفتن نیروهای ذخیره ی وجود انسان در راه های لغو و لهو و حرام می شود؛ بدیهی است که آدم نیرومند بهتر می تواند تصمیم بگیرد و خود را نجات بدهد.
(ده گفتار/ شهید مرتضی مطهری)
به خاطر میخی، نعلی افتاد
و به خاطر یک نعل، اسبی افتاد
و به خاطر افتادن اسب، سوارکاری افتاد
و به خاطر سوارکار، جنگی شکست خورد
و به خاطر آن شکست، مملکتی نابود شد
و همه ی این ها تنها به خاطر کسی بود که میخ را خوب به نعل نکوبیده بود!
قرآن! من شرمنده ی توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند: چه کسی مرده است؟ چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.
قرآن! من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه ی عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام. یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته، یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده، یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته، یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و فرستاده تا موزه سازی کنیم، آیا واقعا خدا تو را …؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند، گویی مسابقه ی نفس است… اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند… احسنت…
قرآن! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال و جشنواره مبدل شده ای، حفظ کردن تو با شماره ی صفحه، خواندن تو از آخر به اول، یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟
ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند، حفظ کنی، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو.
آنان که وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آن چه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.
قرآن را سال هاست که به آتش کشیده ایم!
امروز یکی از دوستانم مطلب زیر رو تو جمع طلبه های مدرسه مون خوند که منم واستون می نویسم.
یک هفته بود کارت های عروسی روی میز بودند. هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. لیست مهمان ها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود. برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند. کاش می آمد. خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رییس. خودش کارت ها را می برد با همسرش! سفارش هم می کرد که حتما بیای! اگر نیایید دلخور می شوم. دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آن ها!!! بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. چندتا از دوستانم که خوب می رقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود. همان شبی که هزار شب نمی شود.
همان شبی که همه به هم محرمند، همان شبی که وقتی عروس بله می گوید به تمام مردان شهر محرم می شود. این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر می گیرند فهمیدم. همان شبی که فراموش می شود عالم محضر خداست. آهان یادم آمد این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید. همان شبی که داماد مردانگی اش را از دست می دهد و آرایش می کند.
همه و همه آمدند حتی دایی و کاش امام زمانمان بود… اما… حق پدری دارد بر ما مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود. به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند: ورود امام زمان اکیدا ممنوع!!!!!!!!!!
دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک… ولی ای کاش کاری می کردی تا من هم می توانستم بیایم. مگر می شود شب عروسی دختر، پدر نیاید. آخه امامان پدر معنوی ما هستن. دخترم من آمدم.
اما گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد.
آری، ما شیعیان با هر کار نیکویی که انجام می دیم دل امام زمانمونو شاد می کنیم و با هر گناهی که می کنیم تازیانه ای به بدن مبارکشون می زنیم. پس ای شیعه مواظب تازیانه ها باش که هر روز چند تازیانه به امام زمانت میزنی.
رونمایی از سه کتاب نشیلو (بر اساس خاطرات سیده کلثوم مسیح پور همسر سردار شهید کاظم علیزاده)، ماه دی ( بر اساس خاطرات زهرا حسنی همسر سردار شهید عیسی اکبری) و شهردار شهید (براساس خاطرات فاطمه محمدی همسر سردار شهید حسن خجسته) از مجموعه کتاب های عشق و آتش ( زندگی نامه ی سرداران شهید از زبان همسرانشان) با حضور سردار نقدی رییس سازمان بسیج مستضعفین در یادواره ی 28 شهید زن استان مازندران در حسینیه ی عاشقان شهرستان ساری. باشد که مورد رضای خداوند متعال واقع گردد.